حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و مناجات_ امام زمان(عج) _ حجت الاسلام میرزامحمدی

روضه و مناجات_ امام زمان(عج) _ حجت الاسلام میرزامحمدی

السَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقوُمُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقْعُدُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقْرَءُ و َتُبَیِّنُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصَلّی وَتَقْنُت اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَحْمَدُ و َتَسْتَغْفِرُ

الان کجا داری برای ما گریه می کنی؟ کجا داری برا ما استغفار می کنی؟ کجا داری برا جد غریبت حسین گریه می کنی ؟ یعنی میشه یه بار ما صدای ملکوتی تو رو بشنویم ....*

 

من مهدی ام در دست تیغ انتقامم

مادر ، به قبر مخفی ات بادا سلامم

عمری برایت گریه همچون ابر کردم

هم سوختم ،هم ساختم ،هم صبر کردم

مادر دلم خون است از بندم رها کن

دستی برآور بر ظهور من دعا کن

تا با ظهورم انتقامت را بگیرم

یا در کنار قبر پنهانت بمیرم

 

*روضه ی مادر رو از زبان فرزند میشنویم*

 

مادر شنیدم بارها از پا فتادی

دیدی علی تنها بود ،باز ایستادی

مادر مپنداری من از تو دور بودم

آن روز در صلب حسینت نور بودم

آوای مهدی ،مهدی ات، آمد به گوشم

برخاست از این دلم صدها خروشم

نفرین بر آن قوم خدانشناس کردن

من درد تو را در درون احساس کردم

 

*حالا ببین آرزوی امام زمان اینه ، آرزوی من و تو هم میتونه باشه.... *

 

ای کاش بودم تا علی را یار بودم

من جای تو بین در و دیوار بودم

 

*این یه گزارشه ، امام زمان از اجداد طاهرینش شنیده و داره اینجوری نقل می کنه *

 

اگر این است تاثیر شنیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

 

*من یه آقازاده ای رو میشناسم ، هشت سال بیشتر نداشت ، با چشمان خودش ، ملاحظه میکرد...*

 

من ایستاده بودم دیدم که مادر را

قاتل گهی به کوچه گاهی به خانه میزد

گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره

او با غلاف شمشیر این تازیانه میزد....

 

"صل الله علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول الله" اینجا آنقده هجوم دسته جمعی و ناگهانی بود ، که امیرالمومنین نتونست جلو چشم بچه هاشو بگیره، اما کربلا دیگه زینب اجازه نداد ،همین که بچه ها دنبال ذوالجناح از خیمه ها بیرون آمدن ، ان شاالله که ندیده باشن .... دنبال ذوالجناح اومدن ، دیدن آنچه را که نباید ببینن، اما من میگم زینب اجازه نداد ،عقیله ی عرب ِ ، همه رو برگرداند ، خودش از بالای بلندی ، افتان و خیزان ..... او می دوید و من می دویدم..... هی زمین می خورد و بلند میشد ، هی می گفت وا محمدا..... وا علیا ..... وا اماه .... آخ بمیرم وقتی رسید که دید  "الشِّمرُ جالِسٍ عَلی صَدرِکَ مُولِعٍ سَیفَهُ عَلَی نَحرِکَ" با اشاره ابی عبدالله برگشت اما چه برگشتنی ، دلش تو گودال زیر خنجره....

 

چون چاره نیست ، میروم و می گذارمت

ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت

.