حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و مقتل بسیار جانسوز_ اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام__حاج میثم مطیعی

روضه و مقتل بسیار جانسوز_ اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام__حاج میثم مطیعی

میخوام دو سه جمله ناحیه بخونم روضه م امشب سه پرده داره،ابن مشهدی از علمای بزرگ قرن ۶ کتاب مزار الکبیر داره زیارت ناحیه مقدسه رو نقل کرده؛سیدبن طاووس هم آورده در مصباح الزائر،که ناحیه مقدسه در اون زیارت وصف کرد حال ورود اهلبیت به شام رو... الشام..." امشب شب حضرت زهراست،آقای ما امام زمان فرمود:"رُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُكَ "سرت رو بر روی نیزه ها زدن"وسُبِیَ أهلُكَ كَالعَبیدِ "خانوادت مثل برده ها اسیر کردن"وصُفِّدوا فِی الحَدیدِ"با زنجیر آهن به بند کشیدند*بچه ها روها...دختر بچه ها*"فَوقَ أقتابِ المَطِیّاتِ"روی مرکب های بی جهاز سوار کردند*این یه جمله رو میگم باید داد بزنی*"تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ" باد داغ نیم روزی صورتاشون رو میسوزوند*این قدر تو این خرابه موندند"حتی تَقَشَّرت وجوهَهُنَّ "صورتاشون پوست انداخت،صورتاشون همه چرک کرد..." این دخترا صورتاشون مثل برگ گل بود؛وقتی مدینه برگشتند یه مشت پیرزن برگشتند..." دیگه تو خودت بفهم .... *"یُساقونَ فِی البَراری وَالفَلَواتِ"آقا! در دشت و صحرا بچه هات رو میبردند" أیدیهِم مَغلولَةٌ إلَى الأَعناقِ"دستاشون رو به گردن بسته بودند"یُطافُ بِهِم فِی الأَسواقِ"بازار به بازار دختراتو میبردن*   راستی از سر بازار خبر داری که؟! هر کسی خواست به ماچشم تماشا انداخت ....   *یه پرده دیگه م میخوام بگم:حمیری در قرب الاسناد نوشته؛شیخ صدوق در امالی نوشته؛از امام باقر علیه السلام روایت کردند:(خود آقای ما حاضر بوده؛اسیر کربلا بوده...)" لَمّا قُدِمَ عَلى یَزیدَ بِذَرارِیِّ الحُسَینِ"وقتی بچه های امام حسین رو وارد مجلس یزید کردند" اُدخِلَ بِهِنَّ نَهارا"روز بود،همه میدیدند " مَكشوفاتٍ وُجوهُهُنَّ" صورتاشون باز بود،سرهاشون برهنه بود*وقتی این بچه ها میخواستند وارد بشن شامیا جمع شده بودند"فَقالَ أهلُ الشَّامِ الجُفاةُ:"اون نامرداشون،اون چشم چروناشون،اون حروم لقمه هاشون،یه نگاه کردند،بلند صدا زدند"ما رَأَینا سَبیا أحسَنَ مِن هؤُلاءِ "ما اسیر قشنگ تر از اینا ندیدیم...شما کجایی اید؟! سکینه صدازد:" نَحنُ سَبایا آلِ مُحَمَّدٍ"ما اسیران،عترت پیغمبریم... پرده پوشان حریم داوریم...*   پرده ی سوم رو دیگه نمیگم... سرم رفته از بس توی سر،صداست سرم رفته از بس سرم داد زدن نگو که چرا موم سفیده آخه خودت رو یه لحظه بذار جای من خواب دیدم که تنت رو زمین نفس میزدی ... گلوتو برید ... گریه کردم،همون که زدت اومد منو زد، موهامو کشید او می کشید و من می کشیدم او می دوید و من می دویدم خدا خواسته من مثل زهرا بشم زیر کوله بار غمت تا بشم رمق تو تنم نیست عزیز دلم ببخشم نمیشه به پات پا بشم چند روزی هست، میلرزه پاهام دیگه نمازام، نشسته شده افتادم من، گمون بکنم که هردوتا پام، شکسته شده شاعر: سید جواد پرئی .