نمایش جزئیات
قسمت_اول روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا _ حاج میثم مطیعی
به یاری تو به میدانِ کارزار نیاید جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید *آی مردای خونه، مواظب لقمه ای که خونه می برید باشید، اگه خدای نکرده لقمه ی حرام ببریم ...لقمه ی شبهه ناک ببریم... یه روزی بچه هامون جلو امام زمانشون میایستن..امام حسین علیه السلام فردا بعد از این همه نصیحت خطبه خوند ،اینها گفتن: "یاحسین مانَدری ماتقول" ما نمی فهمیم ،چی میگی... فرمود:"مُلِئَت بُطونُهُم من الحرام..."اندورن از حرام پر کردید * به یاری تو به میدانِ کارزار نیاید جماعتی که به رزقِ حلال بار نیاید اگر چه تشنه ی یاری، امید و بیم نداری اگر هزار بیاید وگر هزار نیاید اگر چه تشنه ی یاری، امید و بیم نداری اگر هزار بیایید و گرهزار نیاید محرّم است،چه پاییز و برگریز شگفتی ! *جوونا، نوجوونا، فردا خیلیها از روی اسب مثل برگ خزون رو زمین ریختن... از بالای بلندی با صورت به زمین افتادن...تازه ،فقطم فردا نبود..عصر روز یازدهم، یه مشت زن وبچه دوباره از بالای ناقه های عریان روی زمین افتادن...اربعینم که رسیدن کربلا... دوباره بچه ها مثل برگِ خزون رو زمین افتادن... راستی آقا!!! الان یادم اومد آقای مهربون! شب عاشوراس اربعین ما رو یادت نره.....* کنار قدمهای جابر، سوی نینوا رهسپاریم ازاین سختی و دوریِ راه به شوقِ تو باکی نداریم... محرم است ،چه پاییز و برگریز شگفتی کجاست آنکه به طوفان تو دچار نیاید هزار بار شنیدیم ، ذوالجناحِ تو آمد ولی چه می شود این بار، بی سوار نیاید *اسب برگشته ولی بی صاحب...امام زمان علیه السلام فرمود :یا ابا عبدالله "فلمّا نَظَرنَ النّساء الی جَوادِک مَخزیّا"وقتی اسب آمد سمت خیمه ها... همه از خیمه ها بیرون دویدن .. ولی سالار زینب را ندیدن .. " ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات، وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات...."پس چون بانوان حرم اسب تیز پاى تو را دیدن،همه شروع کردن دویدن سمت قتلگاه * هزار بار شنیدیم ،ذوالجناح تو آمد ولی چه میشود این بار بی سوار نیاید مباد، آنکه بیاید عطش به کشتن طفلان مباد، آنکه عمویی سرقرار نیاید... *عمو کجایی ؟!عمو بیا ...دیگه آب نمیخوایم ...بیا....شب عاشوراست امشب ...کربلا غوغاست امشب ...* بدا به آب اگر با لبت کنار نیاید بدا به آتش اگر راه خیمه ی تو بگیرد خدا کند که بمیریم و باز آخرِ مقتل سه شعبه جانبِ آن طفل شیرخوار نیاید خدا کند که بمیریم و باز زینبِ کبری به سویِ مقتلِ تو از دلِ غبار نیاید از دل غبار نیاید....از دل غبار نیاید... بس است رنج اسیری...بس است دردِ یتیمی... کنار قافله ای کاش، نیزه دار نیاید *دختران نگاه میکردن ...امشب که روضه ی شام نمیخونن...ولی من یه جمله میگم .....سهلِ ساعدی میگه، رسیدم دروازه ی ساعات دمشق دیدم چه خبره!سری به نیزه بلند است در برابر زینب،سر پیغمبرانگار بالای نیزه ....میگه رفتم وسط به یکی از این بی بی ها گفتم:"مَن انتِ...؟! " شما کی هستی ؟!گفت:" انا سُکَینه بنتُ الحسین "گفتم: من دیر رسیدم بیخبر بودم سفر بودم،اگر کاری از دستم میاد،"سمعا و طاعتا علی رأسی" انجام میدم ..میگه :به من نگاهی کرد...گفت: ای سعد! یه پولی بده به این نیزه دارها،نیزه ای که سرِ بابای من روش هست را بیرون ببرن ،"فَقَد خُذینا لِکثرة عَلَینا...."اینقدر به ما نگاه کردن ما خوار شدیم... اینا چشماشون حرومیه ...بگو این نیزه رو ببرن بیرون ...به بهانه ی این سر اینقدر به چهره ی دخترای پیغمبر ..* ای کاش تو را به دشت غربت نکشن... لب تشنه...پس از بعیت و دعوت نکشن... لب تشنه اگرکُشند و تنها وغریب ای کاش تو را به قصد قربت نکشن .... *" کلٌّ یَتَقَرَّبونَ بِدَمِه...." گفتن سرشو ببریم بریم بهشت .... .