حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _شهادت شیخ الائمه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام _ کربلایی حسن حسینخانی

روضه و توسل جانسوز _شهادت شیخ الائمه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام _ کربلایی حسن حسینخانی

یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوبا لا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلا رِضَاكُمْ ...

 

یک عمر چون پروانه بودن سخت دشوار است

در عاشقی درمان کم استُ درد بسیار است

از شش جهت ، گیسویِ تو راه مرا بسته

هرکَس که عاشق میشود ذاتاً گرفتار است

شب تا سحر صد بار خاکستر شدن دارد

یک عمر چون پروانه بودن سَخت دشوار است

معشوق زیرِ منَتِ عاشق نخواهد رفت( الله اکبر ...)

صد بار قربانش شوم بازم طلبکار است

 

*آقا ... آقا ... پسرِ فاطمه ...*

 

 چشمانِ من سرخ استُ جایی را نمی بیند

شبها که می خوابم کسی تا صبح بیدار است

ازخانه میرفتُ به ما هم استخوانی داد

روزیِ بعضی در نشستن پشتِ دیوار است

بی تو همین که زنده می مانم گنه کارم

بینِ خلایق بیشتر عاشق گنه کار است

با گریه کارِ طفل بهتر راه می اُفتد

گر کارِ ما زاری نباشد کار ما زار است

جز گریه از ما فاطمه کاری نمی خواهد

عاشق بدونِ گریه عاشق نیست سربار است

گریه کنِ تو زینب هستُ و مادرت زهرا

 

(یا قتیل العَبرات ... محرم داره میاد .. ما محرمتُ می بینیم یا نه ... حسین ... ان شالله مادرش پیرهن مشکیِ عزایِ پسرشُ تنت کنه ...)

 

گریه کنِ تو زینب هستُ و مادرت زهرا

این گریه هایِ ما فقط گرمیِ بازار هست

 

 *آقاجان امشب به ما نگاه کن ، هیچی نمیخواهیم ، ما اومدیم اینجا یه مقدار دِلمون آروم بگیره .. دلمون بشکنه ... تو از ما راضی بشی و بریم دنبال کار و زندگیمون ... به یه پیرمرد رحم نکردن .... اینا به مادرش هم رحم نکردن تازه مادرش باردار هم بود .... مادر ... مادر ...این پیرمردُ نصفِ شب زدن .... اما اون مادرُ جلو چشمِ شوهرش زدن ... جلو چشمِ بچه هاش زدن ... وای وای...من اگه تو این محل یه جسارتی بهم کنند حالا نمیگم بخوان بچه هام برن ... نه... سالیان سال دیگه ازاین کوچه رد نمیشم ....*

نمیتونم از کوچه مون رد بشم

چیکار کرده این کوچه با روحِ من ....

یه عمرِ ازت شرمسارم عزیز

منو بسته بودن تو رو میزدن .......

میدونم درد داری عزیز

بااین دردا باید مدارا کنی

 درِ خونمون رو عوض میکنم( اما ... )

به شرطی نیایی درُ و وا کنی ...

نگاهِ تو روزا از من نگیر

تو عطرِ نجیبِ بهشتی برام

خودت داری میری ولی پشتِ در

دو خط یادگاری نوشتی برام

نوشتی که شبها تشنه میشه حسین .....

حسین ....

 

*یهو می بینی اربعینتُ امامِ صادق امضا می کنه ... اینجا مادرُ زدن ... کربلا هم دخترُ  زدن ... اومد بالایِ تل زینبیه ایستاد ، هی نگاه میکنه می بینه شمشیر دار با شمشیر میزنه .... این همۀ دارو ندار منِ ... این همه کسُ کارِ منِ ... خواهرت برات بمیره ....

 

وای ازمحاسنِ توو انگشتهایِ شمر

وای از سینۀ توو جای پای شمر

مثل تو نیز به من خورد چکمه هایِ شمر ...

صل الله عَلیک یا حسین .......

وحوش بادیه سیراب بودِه اند اما

نگاه ماریه می دید تشنه بودی تو

بلایِ جنگ بماند ... خِجالتت دادن ...

رسید فاطمه اما برهنه بودی تو ...

 حسین ......

.