حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _شهادت شیخ الائمه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام _ کربلایی روح الله بهمنی

روضه و توسل جانسوز _شهادت شیخ الائمه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام _ کربلایی روح الله بهمنی

باز هم نوبتِ مدینه شُد و در غَمَش باز کربلا میسوخت باز در کوچه‌یِ بنی هاشم خانه‌ای بینِ شعله‌ها میسوخت نیمه شب ریختند در خانه مو سپیدی به ریسمان بستند درِ آتش گرفته را اما ناگهان رویِ کودکان بستند به پَرِ دامنی ولی اینبار آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت پدر از خانه رفت شُکرِ خدا ...   * گفت من فرزند ابراهیم خلیل الله هستم ...*   پهلویِ او به میخِ در نگرفت ... نَفَسَش بند آمده نامرد در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش پیرمرد است میخورد به زمین بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش .... شرم از رنگِ این محاسن کُن رحم کُن حالِ کودکانش را این چنین رفتن و زمین خوردن درد آورده استخوانش را .....   (بابا پیرِمردِ ... ما اگه یه پیرمرد ببینیم بهش احترام میزاریم ...اما بمیرم برا شیخ الائمه که همه محاسنش سفید شده ... اما دارن دنبالِ مرکب میدوانَنِش ... )   حق بده که به یادِ او انداخت گَرد و خاکی که بر محاسن داشت مادرش را که تا درِ مسجد داغِ بابا عزایِ محسن داشت حق بده که به یادِ او انداخت عرقِ سردِ رویِ پیشانیش خونِ رویِ جبینِ جدش را عمه و رنجِ کوچه گردانیش حق بده که به یادِ او انداخت عمه‌اش را گُذر گُذر بردند... از مسیری که ازدحام آنجاست یعنی از راهِ تنگ‌تر بردند ....   * بریم کربلا ...*   حق بده که به یادِ او انداخت گیسوانش که خاک آلود اند گیسویی را که در دلِ گودال غرقِ خون رویِ خاکها بودند .... رویِ این کوچه‌ای که از سنگ است همه جایش نشانیِ او بود یادِ یک حنجر است این دفعه نوبتِ روضه خوانی او بود ...   *بیش از 4 هزار شاگرد تربیت کرده بود ... تا می دید روضه خوان اومده ، کلاسِ درسُ مباحثه تعطیل روضه خوان روضۀ جدِ غریبمو بخوان ...صَل الله عَلیک یا سَیدالمَظلوم ... صلَ الله علیکَ یا سَید العَطشان ...*   هرچه او بیشتر نَفَس میزد بیشتر می‌زدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را .....(ای داد ....) چادرش زیرِ پایِ او پیچید بین نامحرمان زمین اُفتاد از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال با کَمَر میزدند زینب را سَرِ شب کودکان همه در خواب تا سحر می‌زدند زینب را یک نفر در میانِ گودال و صد نفر می‌زدند زینب را .