حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژۀ شهادت امام صادق(ع)به نفسِ سیدرضا نریمانی

روضه و توسل ویژۀ شهادت امام صادق(ع)به نفسِ سیدرضا نریمانی

. انقدر روضۀ امام صادق با روضه مادرمون گره خورده...یکی از اصحاب چند روزی غیبت داشت ، آقا سوال کردن کجا بودی؟ چند روزی پای درس ما نیومدی!گفت آقا از شما چه پنهون بچه‌دار شدم ، خدا بهم دختر داده ، آقا یه نگاهی بهش کرد گفت خدا بهش سلامتی بده ، ان‌شاءالله عاقبت به‌خیر بشه ، حالا اسمشُ چی گذاشتی؟گفت آقاجان چه نامی بهتر از نام مادر شما زهرا ...تا این حرف رو زد امام صادق شروع کرد گریه کردن ... گفت آقاجان نکنه بی‌ادبی کردم! چرا گریه می‌کنید؟فرمود آخه نام مادر مارو رو بچه‌ت گذاشتی ..؛ یه‌وقت نکنه بهش بی‌احترامی کنی ..یه‌وقت نکنه سرش داد بزنی .. یه‌وقت نکنه کتکش بزنی ...   کشید بند طناب و تو را زمینت زد میان کوچه تو را بی هوا زمینت زد همین که پا شدی از جا دوباره افتادی دوباره کینۀ آن بی خدا زمینت زد   *یه پیرمرد اگه تند راه بره نفسش زود میگیره ، باید یه‌ کم بایسته استراحت کنه ..   اما آقای من و تو رو نذاشتن استراحتی بکنه ...*   بلند شو که دوباره جسارتی نکند چه‌ها نگفت به تو هر کجا زمینت زد رسیده‌ای وسط کوچۀ بنی هاشم صدای نالۀ خیرالنسا زمینت زد   *یه وقته یه مرد زمین می‌افته ، زود بلند میشه ، یاعلی میگه ، سریع خودش رو جمع‌و‌جور میکنه ..اما نوکرا یه‌وقته یه زن زمین می‌افته .. وقتی یه زن زمین می‌افته خیلی خجالت میکشه ،دور‌و برش‌ُ نگاه میکنه کسی ندیده باشه .. تازه مادر ما باردار بوده ..همچین که زمین افتاد ، امام حسن دستش رو گرفت :پاشو مادر ....یازهرا....   شاعر : #وحید_محمدی   خدا لعنت کنه ابن ربیع نانجیب رو ، یه جوری آقامونُ تو کوچه‌ها میبرد ،این آقای من و تو زمین می‌افتاد پا می‌شد .. همه روضه ها باید ختمه به کربلا بشه ..بریم کربلا .. این‌جا گرچه آقا امام صادق زمین می‌افتاد ، آقا رو رو زمین می‌کشیدن ،ولی آی نوکرا دیگه کسی آقای من و تو رو نزده ...همچین که رسید ، منصور دوانقی ملعون سه بار شمشیر رو برد بالا تا آقا رو به شهادت برسونه نتونست ،بعدها ازش سوال کردن پس چرا نکشتی؟گفت آخه هرباری که شمشیر رو از نیام درآوردم دیدم پیغمبر ایستاده ،هی داره میگه اگه آسیبی به این آقا برسه زنده‌ت نمیذارم .. از غضبِ پیغمبر ترسیدم ...معذرت خواهی کرد از امام صادق گفت آقاجان ببخشید شما رو تا اینجا آوردم ،اگه کاری با من داری بفرما؟! فرمود من کاری باهات ندارم، آدمای تو منو اینجا آوردن، حالا به من میگی کار داری؟گفت نه منم باهات کار ندارم ، اگه درخواستی داری بهم بگو ، فرمود منو زود برسونید خونه‌م ..الان زن و بچه‌م تو خونه نگرانن .. آخه با این وضع منو از خونه بیرون آوردید اینا الان دلشون بهم ریخته ،تازه درِ خونه‌م رو آتیش زدید می‌دیدم بچه‌ها هی دارن این‌طرف و اون‌طرف میدَوَن ، مضطربن ، نگرانن ...فقط یه جمله بگم ..اینجا امام صادق خیلی نگران زن و بچه‌ش بود ، آقای من و تو هم همچین که تو گودال افتاد ..یه‌مرتبه نگاه کرد دارن سمت خیمه‌ها حمله‌ور میشن .. با یه نیزه شکسته خودشو آروم آروم بلند کرد ،صدا زد هنوز حسین زنده‌ست داره نفس میکشه ، چرا به خیمه‌ها حمله‌ور شدین ...حسین .. .