حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژۀ شهادت امام صادق(ع) بنفسِ حاج حسین رجبیه

روضه و توسل ویژۀ شهادت امام صادق(ع) بنفسِ حاج حسین رجبیه

.

من از نگاه تو دورم ولی تو چشم خدایی چه میشود که دمی دیده ای به من بگشایی

تمام عمر کنارِ تو بودم ای دلِ غافل نیافتم که که بودی ، ندیدمت که کجایی

چنان که جد تو می رفت در سرای فقیران چه میشود به سرایِ منه فقیر بیایی

دم و نفسم خسته شد ندیدمت آخر بیا بگو چه دعایی کنم که رخ بنمایی

دلم به دست و لبم در دعا و دیده به راهت مگر به فیض نگاهی دلم زکف بربایی

دلِ مریض مرا ای مسیحِ آلِ پیمبر تو نسخه ای تو طبیبی تو مرهمی تو دوایی

بیا که خاک قدم هات را به دیده گذارم بیا که زنگ زِ آیینۀ دلم بزدایی

به دورِ کعبه که گشتم به یاد رویِ تو گشتم تو کعبه ای تو مقامی تو زمزمی تو صفایی

تو سجده ای تو رکوعی تو نیتی تو قیامی تو ذکری و تو قنوتی تو حمدی و تو قیامی

بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ که هست به قرآن به شان توست تو تنها بَقِيَّتُ لَه مایی

ای چو خورشید سرتاپا نور چشم بد باد از جمالِ تو دور ای که در بین چهارده صدیق شد به صادق وجودِ تو مشهور گر کسی را بُوَد هزاران چشم بی چراغِ تو کور باشد کور با ولایِ تو در حیات ، حیات بی وجودِ تو آفرینش گور تو سلیمان و علم رانِ ملخ خلق عالم در آستانت مور عالمی را دهد بصیرتِ علم بوبصیرت اگر شود مامور از زبانِ مقدسِ تو شنید آنچه موسی شنیده بود به طور هم تویی هفت بحر را گوهر هم تو خورشید شش فروزان نور وحی پیش از ولادتِ جبریل بوده در سینه ی شما مستور گر اشارت کنی چو مورِ ضعیف پای مالِ تو میشود منصور

چهره ت را صلابتِ نبوی ست بازویت را شجاعتِ علوی ست دشمنی با تو خشم نِیران (جمع نار) است دوستی با تو روحِ ایمان است دانشِ خلق پیشِ دانشِ تو قطره ای در کنارِ عمان است به اروپا دگر نیازش نیست هرکه شاگردِ این دبستان است یکی از پیروانِ مکتبِ تو پیرِ ما جابربن حیان است پدرِ شیمی اش همه خوانند سیزده قرن اینست عنوانش علم را گفته اند از آغاز علم ادیانُ و علم ابدان است به خدا این دو علم را زِ ازل ریشه در خاندانِ قرآن است پیرِ آن خاندان تویی که وجود از کلام تو نور باران است بار بردارِ کوی جهل شود هر کزین خاندان گریزان است سخنِ تو همه چراغِ دل است دم تو عیسی تن و جان است

من اتاکم نجا به شانِ شماست انما نیز شاهدِ آن است هرکه او جانبِ شما آرد چهارده مشعلِ هدی دارد ای تمامیِ دین ولایتِ تو وی کتابِ خدا حکایتِ تو

طاعتِ جن و انس و حور و ملک همه هیچ است بی ولایتِ تو نیست راضی خدای عزوجل هرگز از بنده بی رضایتِ تو علم جهل است بی چراغِ شما عقل کور است بی هدایت تو میدرخشد به صفحه ی تاریخ همچو مه بر فلک روایتِ تو دانشِ اهلِ مشرق و مغرب نمی از بحرِ بی نهایتِ تو

هوی منصور برد زخشم سیاه نعره میزد میانِ فوج سپاه که من امروز امام صادق را میکشم میکشم خداست گواه دادجلاد را چنین دستور که چو برداشتم ز فرق کلاه باید از تیغِ تو شود خاموش در همان لحظه نورِ پاکِ اله بود در این سخن که آوردند مظهر الله را به قربانگاه با ورود ولیِ حق منصور جست از جایگاهِ خود ناگاه بوسه بر مقدم‌امام نهاد جای دادش به تختِ عزتُ و جاه گفت‌ یا سیدی فدات شوم سرِ منصور خاکِ این درگاه بزم گردید خلوت و منصور کرد یارانِ خویش را آگاه گفت دیدم یک اژدهای عظیم کرد بر من به خشم و کینه نگاه خواست قصرِ مرا فرو ببرد که چه میخواهی از ولی الله من به خود همچو بید لرزیدم دست و پایِ امام بوسیدم ای فدای لعلِ گوهر بارِ تو هرچه گردد کهنه جز آثارِ تو

از تو دل دریای نور داور است چون بهارِ مجلسی پر گوهر است شیعه را از تو زلالی صافی است کافیِ شیخِ کلینی کافی است شیعه باشد تا قیامت روسفید کز تو اش پیریست چون شیخ مفید مشعل تقوا و دین داری ز توست شیخ طوسی شیخ انصاری ز توست گوهر بحرالعلوم از بحر توست ابن شهر آشوب ها از شهرِ توست مکتبت شیخِ بها می پرورد سیدِ طاووس ها می پرورد در ریاض فضل تو شاخه گلی ست کیست آن گل شیخ حر عاملی ست ما ازین مکتب کتاب آموختیم ما ازین مشعل چراغ افروختیم

این شعارِ ما به هر بام و دری ست اهل عالم مذهب ما جعفری ست

ای فروغت تافته در سینه ها روشن از تصویر تو آیینه ها

تا تو هستی پیشوای مذهبم ذکر حق آنی نیفتد از لبم

ذره ای از نور خورشیدِ توام هرچه ام در معرضِ دیدِ توام

مذهبم را بر مذاهب برتری ست ایده و مشی و مرامم جعفری ست

کیستم؟ نه شافعی ، نه حنبلی نیستم جز پیرو آل علی ..

گفتنِ یک یا علی به صدق و ارادت بِه بُوَد از صد هزار سال عبادت

*هر کی میتونه با تمام وجود اسم امیرالمومنین رو ببره مثه اون خانمی که صدا میزد اهل مدینه :

گر همه باشید خصم جان او من به جان باشم بلا گردانِ او

من امیرالمومنین می دانمش پیشوای مسلمین می خوانمش

هر چه آید پیش زهرا و علی ست اول و آخر کلامش یا علی ست ـــــــــــــــــ عشقِ منو تو چه ماجرایی دارد این قصه چه شاهی و گدایی دارد من بین و صفا و مروه هم میگویم ایوان نجف عجب صفایی دارد ـــــــــــــــــ باید که تو را حضرت منان بنویسد در حد قلم نیست که قرآن بنویسد

هر دستِ گدایی که به سویِ تو دراز است مفهون قنوتی ست که در بینِ نمازست

سمتِ حرم توست دم باز روانه ای تیر غمت را دلِ عشاق نشانه

ایوان دلم خاک ، طلایی بده مولا قدری به منه خسته بهایی بده مولا

آن چیز که در حج و طواف است ؟ نشانه ست مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست

تکفیر نما عقربۀ قبله نما را چون اوست که سمتِ تو نشان داده خدا را

احمد به خدا غیرِ علی یار نمی خواست پیغمبرِ ما همسفرِ غار نمی خواست

رفتند به بیراهه و خوردند به بن بست تا بوده علی بوده و تا هست علی هست

شاعر : #مجید_تال

گرچه در خاک رفت پیکرِ تو دیگر از تن جدا نشد سرِ تو دود و آتش ز خانه ات برخاست اما ، پشت در جان نداد همسرِ تو

*امام صادق فرمود خدا رحمت کنه اونایی که برا مادرِ ما بلند بلند گریه میکنن .. گفتن اقا چرا؟! فرمود آخه مادرِ ما رو جوان مرگش کردن ..*

رنگ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت وقت افتادنِ او ایل و تباری افتاد انقدر ضربۀ پا خورد به در تا که شکست آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد بعد یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم فضۀ خادمه آخر به چه کاری افتاد خواست تا زود خودش را برساند به علی پی این خواستنِ خود دو سه باری افتاد ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند به رویِ مسجدیان گرد و غباری افتاد غیرتِ معجرِ او دست علی را واکرد همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد وقتِ برگشت به خانه همه جا خونی بود چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد

شاعر : #علی_اکبر_لطیفیان

علامۀ امینی تو مجلس نشسته بود ، منبری گفت آی مظلوم حسین .. دیدن رگایِ گردنِ امینی متورم شد ؛

بلند شد گفت چرا نمیگی آی مظلوم علی ؟!.. گفت علامه آخه هیچ کسی مثه امام حسین مظلوم نیست"

امینی گفت با یه سند ثابت میکنم یعسوب‌ الدین عین الله از پسرشم مظوم تره ..

میگه وقتی امینی سندش رو گفت همه عمامه برداشتند شروع کردن به غربتِ حضرت امیر گریه کردن ..

امینی گفت سید ابن طاووس مینویسه : تو گودیِ قتلگاه تا رمق به بدنِ ابی عبدالله بود کسی متعرضِ خیام ابی عبدالله نشد ..

یه وقت یه ولدالزنایی داد زد حسین زنده ای؟! .. ما داریم‌ میریم سمتِ خیمه هات ...

دیدن به یه نیزۀ شکسته ای تکیه کرد گفت یا شیعه آل ابی سفیان اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید ..

تا من زنده ام سراغِ زن و بچه ام نرید .. ولدالزنا به اسبش زد گفت حسین راست میگه ما عربیم ، برگردید ..

امینی گفت اینجا اینجوری بود (اونایی کا اهلِ لطمه اید ) اما تو کوچۀ بنی هاشم .. دست انداخته بود به قلاب کمربند علی ..

چهل نفر از یه طرف مادرِ ابی عبدالله از یه طرف .. چهل نفر حریف نشدن .. حرام زاده رو کرد به قنفذ ، گفت دستشُ کوتاه کن .. جلو امیرِ خیبر چنان با قلاف ...

.