نمایش جزئیات
قسمت دوم روضه اُم البنین سلام الله علیها به نفس حاج محمدرضا طاهری
از همان روزهایِ کودکی ام
بوده ام آشنایِ اُمِّ بَنین
کامِ من را گرفت مادر ، با
نمکِ سفره های اُمِّ بَنین
رزقِ من باشد از اِعانه ی او
از عنایاتِ مادرانه ی او
آمده پشت درب خانه ی او
سائلِ بینوای اُمِّ بَنین
*ببین میتونی امشب،مثل اون سائلی که اومد مدینه،پشت درب خونه ی ام البنین باشید، اون سائل اومد در زد،صدایِ این سائل رو ام البنین میشناخت،فرمود به زنها که این سائل هر سال می اومد، عباسم دستش رو پُر می کرد،امسال که پسرم شهید شده،خوب نیست بخواد دست خالی برگرده،هر چی دارید بیارید..." خانوم این جوری میبخشه،آی گرفتار!حاجت دار!..مادرِ اباالفضلِ..." هر چی که بود گذاشتن تویِ یک پارچه ای آوردن دادن دست خانوم، دستش رو ام البنین از در بُرد بیرون، داد دستِ سائل،گفت: برو به سلامت..
سائل گفت: خانوم! من سائل هستم،فقیر هستم،وضعم خوب نیست،اما هر سال به عشقِ اون قد و قامت میام دَرِ این خونه...من فقط از اون دستا گدایی می کنم، دلم برا اون چشما تنگ شده...
یه وقت دیدن ام البنین پشت در داره ناله میزنه،سائل برو...جگرم آتیش گرفت،سائل اون دست ها رو کربلا قطع کردن...اون چشمِ قشنگ رو تیر زدن...*
کی شَوَد عشق را رقم بزنم ؟
گوشه ای از بقیع، قدم بزنم
دو سه تا مثنوی قلم بزنم
تا سحر در رثایِ اُمِّ بَنین
اول و آخرم، فدای حسین
تن و جان و سرم، فدای حسین
پدر و مادرم، فدای حسین
بچه هایم، فدایِ اُمِّ بَنین
خادمِ مُستَدامِ عباس است
آشنا با مَقامِ عباس است
موردِ احترامِ عباس است
هر که باشد گدایِ اُمِّ بَنین
هم مُسَمّا، به نامِ فاطمه بود
هم مَرامَش، مَرامِ فاطمه بود
مُقتدایش،امامِ فاطمه بود
من کجا و ثنایِ اُمِّ بَنین ؟
*هم نامِ حضرتِ فاطمه بود، هر موقع تویِ این خونه فاطمه صداش می کردن،بچه هایِ حضرتِ زهرا یادِ مادر می افتادن...عرضه داشت به امیرالمؤمنین،آقا جان! اسم من رو عوض کنید...امیرالمؤمنین می فرمودند: اسم به این قشنگی،فاطمه،ناراحتی؟ عرضه داشت: آقاجان! آری ناراحتم، هر موقع تویِ این خونه میگی فاطمه! می بینم زینب یه جا میشینه، حسن نگاهش به در دوخته میشه....*
نه فقط مادرِ چهار یَل است
در وفا بی نظیر و بی بَدَل است
ادبش بینِ اهلِ دل مثل است
شد ادب ؛ خاکِ پایِ اُمِّ بَنین
تا که آمد به بیتِ شیر خدا
گفت او کودکانِ فاطمه را
آمدم تا شَوَم کنیز شما
من فدایِ وفایِ اُمِّ بَنین
در کنارِ چهار صورتِ قبر
می نشست آن یگانه اسوه ی صبر
اشک می ریخت از دو دیده چو ابر
من بمیرم برای اُمِّ بَنین
پسرِ ارشدش پناهِ حسین
کاشف الکرب و تکیه گاهِ حسین
میر و آب آورِ سپاه حسین
اوست صاحبِ عزایِ اُمِّ بَنین
*حالا که اسم این آقا زاده اش اومد،اجازه بدید یه دونه هم از زبان عباسش بگم...*
به کنارم بیا، برادرِ من
کآمده مادرِ تو در بَرِ من
بنشسته، کنارِ پیکر من
مادری کرده جایِ اُمِّ بَنین
شاعر:محمود مربوبی