نمایش جزئیات
قسمت سوم روضه اُم البنین سلام الله علیها به نفس حاج محمدرضا طاهری
اصلاً حرفِ عباس میشه، دیگه وضع فرق میکنه، دیگه از اینجا به بعد،حرف،حرفِ عباسِ، روضه خونش هم مادرش ام البنینِ... گفت:...*
ای صاحبِ عَلَم کجایی ؟
آب آورِ حرم، کجایی ؟
عصایِ پیری ام کجایی ؟
خیلی دلم هواتُ کرده
هوای اون چشاتُ کرده
میگن که دستاتُ بُریدن
مَعجرِ زینبُ کشیدن
اشکایِ زهرا رو ندیدن
به گریه چشمام ناگزیره
الهی مادرت بمیره
کی قدوبالاتُ نظر زد؟
نیزه به سینه ت بی خبر زد؟
به چشمِ تو، تیرِسه پرزد؟
بقیع با ناله هام شِریکِ
قبرت میگن خیلی کوچیکِ
بعد تو محشری به پا شد!
کربلا تازه کربلا شد
حرمله پاش به خیمه وا شد
مثلِ علی یه کوه دردی
میگن رو نیزه گریه کردی
بعدِ تو دل، چاره شُ گم کرد
رقیه گوشواره شُ گم کرد
مادری گهواره شُ گم کرد
مثلِ خودت خونه خرابم
شرمنده ی رویِ ربابم
عطر خوش کوثرت اومد
رمق به چشم ترت اومد
فاطمه بالا سرت اومد
حسرتشُ به دل می ریزم
خوش به سعادت عزیزم
#شاعر وحید قاسمی
عباسِ من! بگو با مادرت
کی دستِ حیدریت رو بُریده ؟
کی چشماتُ، با سه شعبه زده؟
قدِ من از غمِ تو خمیده
ای عزیزِ جونم،وای از حرمله
چشماتُ درید،از اون فاصله
وای از مشکِ آب
هستم من خِجل
از رویِ رباب
موجِ غم به پا
رأسِ اصغرش
رویِ نیزه ها
افتادی از رویِ اسب،ماهِ من
گفتند که صاحبِ عَلَم افتاده
فرقت شکست،ای پناهِ حسین
آشوبِ غم تویِ حرم افتاده
ای عزیزِ جونم! مشکت پاره شد
زینب دیگه بی تو آواره شد
بی یاور شدن،زنها بعدِ تو