نمایش جزئیات
پلکی مزن که چشم ترت درد می کند
پلکی مزن که چشم ترت درد می کند
پر وا مکن که بال و پرت درد می کند
می دانم اینکه بعد تماشای اکبرت
زخمی که بود بر جگرت درد می کند
با من بگو که داغ برادر چه کار کرد
آیا هنوز هم کمرت درد می کند
مانند چوب، خواهش بوسه نمی کنم
آخر لبان خشک و ترت درد می کند
لبهای تو کبود تر از روی مادرت
یعنی که سینه ی پدرت درد می کند
می خواستم که تنگ در آغوش گیرمت
یادم نبود که زخم سرت درد می کند
کمتر به اسب نیزه سوار و پیاده شو
از هجمه های سنگ سرت درد می کند