نمایش جزئیات
متن روضه حضرت مسلم بن عقيل
به زير تیغم و این آخرین سلام من است
عزیز فاطمه ، سوی تو این پیام من است
بکوی عشق ، نخستین فدائی تو منم
هزار شکر، که سربازیت مرام من است
میا به کوفه اگر چه نوشته ام که بیا
ز پیشگاه تو این خواهش ختام من است
بروی بام کنون زیر تیغ جلّادم
شفق گرفته زخون چهر سرخ فام من است
.روز شهادت سفیر ابی عبدالله ، حضرت مسلم بی عقیل است ، امروز برای غریبی مسلم گریه کنیم (انشاءالله کنار حرمش عرض ادب کنیم )عزیز فاطمه ، مسلم را به کوفه فرستاد، همین که واردکوفه شد ، مردم استقبالش کردند ، گفتند: آقا خوش آمدید . آقا نامه بنویسید عزیز فاطمه بیاید . نامه نوشت حسین جان بیا ، مردم کوفه منتظر شما هستند .اما طولی نکشید مردم بی وفا مسلم را تنها گذاشتند ، در خانه هایشان را برویش بستند نائب حسین هی از این کوچه به آن کوچه می رود .تا آمد کنار خانه طوعه ، این زن سعادتمند یک نگاه به این مرد غریب (مسلم )کرد گفت : آی مرد ! من نمی دانم چه کسی هستی ؟ اما هر کسی هستی به خانه ات برگرد ، زن و بچه ات چشم به راهند ، گفت : آی زن کجا بروم : من که در این شهر کسی را ندارم ، گفت : آقا مگر شما چه کسی هستی؟ فرمود : من پسر عمّ حسینم .
منبع:كتاب گلچين احمدي