نمایش جزئیات
آماده ی مرگ
تا ریختند تو خونه ی طوعه، مسلم رو به طوعه صدا زد: مادر ! شمشیر من را بدید، لباس رزم پوشید تا آماده شد، طوعه گفت: آقاجان ! فکر کنم خودتون را آماده ی مرگ کردید، راه چاره ای ندارید، فرمود بله راهی ندارم ... .این صحنه آدم را یاد اون لحظه می اندازد که ابی عبدالله برای وداع آخر از خیمه بیرون آمد، لباس رزم پوشیدند، فرمود: زینب جان ! شمشیر من را بیاور، بی بی رو کرد به بردار، صدا زد: حسین جان ! کاَنَّ آماده ی مرگ شدی، داری می ری؟ فرمود: زینب جان ! راهی غیر این ندارم، امام حسین (علیه السّلام) از خیمه روانه شد، زن و بچه از خیمه بیرون آمدند، دور و بر بابا رو گرفتند، یکی می گه بابا ما را به دست کی می سپاری ... .دید مرکب حرکت نمی کنه، دید سکینه پای اسب را بغل کرده، بابا با دختر مسلم چه کردی؟ من هم دارم یتیم می شم ... .
(مقتل ا لحسین مرحوم ذهنی)
منبع:كتاب گلواژه های روضه