نمایش جزئیات
شب تنهایی
سبک دشتی
نمی دانم چرا حیرانم امشب
ز دست کوفیان پنهانم امشب
همه رفتند سوی خانه خود
من بیچاره سرگردانم امشب
شب تاریک و دشمن در کمینم
رسد از غصه بر لب جانم امشب
پناهم می برم بر طوعه شاید
کند در خانه اش مهمانم امشب
ز مرگ خویشتن با کی ندارم
برای شاه دین گریانم امشب
نوشتم نامه تا آید به کوفه
ولی خود بی سر و سامانم امشب
عجب روزی و تحفه روزگاری
چه شد آن عهد و آن پیمانم امشب
خداوندا در این شهر پر آشوب
به ک بسپارم این طفلانم امشب
ز فکر کودکان بی پناهم
نیاید خواب بر چشمانم امشب
برو باد صبا سوی مدینه
به نزد خسرو خوبانم امشب
بگو سر حلقه قربانیان را
که من آماده ی قربانم امشب
که من دیروز امیر کوفه بودم
اسیر فرقه عدوانم امشب
حسینی رو سوی کرببلا کرد
بگفتا تشنه ی احسانم امشب
حسینی