حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

جان بر کف در ره دوست

جان بر کف در ره دوست

نقد جان بر کف و شرمنده به بازار توأم

که بدین مایه ی ناچیز خریدار توأم

سنگ ها از همه سو بر من آزاده زدند

به گناهی که در این شهر گرفتار توأم

کو به کو در دل شب گردم و گریم تا به صبح

همه خوابند و من سوخته بیدار توأم

دست از دار جهان شسته بپای قدمت

جان بر کف دارم و مشتاق سردار توأم

گرچه آواره در این شهر یتیمان منند

یاد اطفال تو و عترت اطهار توأم

کام خشکیده ولی آب ننوشم هرگز

تشنه ام تشنه ولی تشنه دیدار توأم

درّ دندان من از درج دهن ریخت چه غم

یاد چوب ستم و لعل گهر بار توأم

پیش دشمن همه خندند ولی من گریم

چه کنم عاشق دل سوخته زار توأم

تا دم مرگ بیاد تو لبم  زمزمه داشت

همه دیدند که سرباز وفادار توأم

میثم بی سر و پایم که اگر بپذیری

خار افتاده به خاک ره گلزار توأم

سازگار (میثم)