نمایش جزئیات
روضه مسلم بن عقیل شب اول محرم- حاج مهدی سلحشور
بسم الله الرحمن الرحیم خدا رو صد هزار مرتبه شكر می كنیم كه:سالی دیگه،محرمی دیگه،توفیق دیگه،ذره پروری دیگه،منت به سر ما گذاشتند و تونستیم امسال هم در خیمه سید الشهداء و جمع عزاداران آن حضرت نفس بزنیم،حسین حسین بگیم و اقامه ی عزای اون حضرت بكنیم،یك كلام اقتدای به مادرش فاطمه ی زهرا سلام الله علیها كنیم. امشب نیت كنید بگید كه: ان شاءالله به زودیه زود، محرم رو تو كربلا ان شاءالله برگزار كنیم، كنار حرم ابی عبدالله،با امام زمانمون ان شاءالله با رهبرمون ان شاءالله ،زائر شید از همین جا:بُعد منزل نبود در سفر روحانی اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ ی اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ <اَبَداً> ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّه دیدی می خوای وداع كنی، از حرم ابی عبدالله میآی بیروی، عقب عقب كه میآی،این جمله رو میگی،یعنی من رو دوباره كربلا بیآر. وَلاجَعَلَهُ اللَّه آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. بگو یا صاحب الزمان:آجرك الله آقاجان،قربون شال عزات برم،آقام آقام آقام.خدا رحت كنه رفتگانمون،علماء،پدر و مادرامون.همشون سر سفره ی ابی عبدالله فیض ببرند،طبق های نور از این جلسه به روحشون عاید و واصل بشه. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. . نی ناله کرد و باز ترنم شروع شد فصل هبوط آدم و گندم شروع شد دریای بیکران شهادت که موج زد توفان نوح بود و تلاطم شروع شد از برکهی غدیر ،محرّم طلوع کرد سر مستی حبیب هم از خُم شروع شد باران اشک شیفتگان غم حسین تا گفتم: السلام علیکُم شروع شد روح دعا، به نام اباالفضل چون رسید غوغایی از توسل مردم شروع شد وقتی گلوی نازک گل شد نشان تیر لبخند باغبان و تبسم شروع شد از اشک و خون اگرچه وضو میگرفت عشق از تربت شهید تیمم شروع شد ای آسمان! مصیبت عظمای اهل بیت از قتلگاه عصمت پنجم شروع شد فصل به خون نشستم گلهای باغ وحی از آیهی لیذهب عنکم شروع شد . شما نگاه كنید بچه ی زیر هفت سال،فقط محبت میخواد، فقط دست نوازش میخواد، فقط توجه میخواد،فقط احترام میخواد،باید بغلش بگیری،دست نوازش به سرش بكشی،بچه ی سه چهار ساله طبعش اینه،غیر از این باشه جای سئوال داره، توی این مصراع باغ گل رو بردار بگذار رقیه،بگذار سكینه . با آنکه باغ گل به محبت نیاز داشت با تازیانه، ناز و تنعّم شروع شد وقتی دل ستارۀ محمل نشین شکست با ماهِ روی نیزه، تکلم شروع شد شاعر: محمد جواد غفور زاده . همه ی دل نگرانی مسلم ، وقتی اومد وارد كوفه شد اون وقایع رو دید همین بود،اصلاً نگران خودش نبود، طعنه زد به مسلم،گفت:ترسیدی داری گریه میكنی؟مرد كه گریه نمیكنه؟ گفت: تو چی میفهمی من برا چی دارم گریه میكنم، من دارم به این سنگ های پشت بام ها نگاه میكنم، میگم:زینب، به كوچه های نگاه میكنم،میگم:زینب، دارم مجسم میكنم با دست بسته خواهر حسین رو باید تو این كوچه ها بگردونند.این شهر شنیدم یه محله یهودی نشین داره، من میدونم این خانواده گذرش به این محله هم می اُفته. . کاش می شد بنویسم که گرفتار شدم مثل خورشید گرفتار شب تار شدم مرد این شهرم و به پیر زنی مدیونم این هم از غربت من بود که ناچار شدم من نمی خواستم علّت دلواپسیِ_ معجر زینب کبری شوم، انگار شدم . میشه قسم خورد مسلم فقط نگرانیش همینه، والا سنگ ها بیایید، شمشیرها بیایید . من در این خانه، تو در خانه خولی، تازه با تو همسایه دیوار به دیوار شدم کاش می شد بنویسم کفنی برداری کفنی نیست اگر، پیرهنی برداری شاعر:علی اکبر لطیفیان . داره می جنگه توی كوچه،اما مردانه داره میجنگه، اون نانجیب خبر رسوند به دارالاماره، نیروی كمكی بفرست بیآد. این همه آدم نمی تونید از پس یه نفر بر بیایید؟گفت:بیا نگاه كن ببین داره مثل شیر می جنگه، كسی یارای مقابله ی با این آدم رو نداره،نیرو بفرستید كمك بفرستید،بلكه بتونیم كاری كنیم.مردانه و شیر آسا به قلب این روباه ها می زد،اینها رو پراكنده می كرد، یكجا ایستاده،تكیه به دیوار داده،داره عرق پیشانی پاك میكنه،بعضی از ارباب مقاتل می نویسند طوئه بازم مردونگی كرد،با هر زحمتی بود،یه ظرف آبی از خونه آورد برسونه به مسلم، اما بین راه نگذاشتند آب برسه به مسلم. اینجا اولین جا كه یك نفر برای یك غریب و تشنه می خواست آب ببره،اما مانع شدند و نگذاشتند،اما دومین جا،كنار دارالاماره میگه:وقتی مسلم رو دید ظرف آبی برا مسلم آورد،تا سه مرتبه این ظرف آب و نزدیك دهان بُرد، هر بار پرخون شد،آب مجدد،آب دوباره،سرشو بالا كرد،گفت:تقدیر الهی بر اینه،قرار ِ من تشنه برم،ظاهراً قراره اقتدا كنم به حسین.اما اینجا كه دامن عربی بالا زده كه عرق پیشانی پاك كنه یه سنگی به پیشانی ِ مسلم خورد،خون تمام صورت آقا رو گرفت،این خون رو پاك می كرد،بازم شباهت ِ به حسین ِ،شب اولیه همه توانت رو جمع كن معلوم نیست شب دوم زنده باشی،میگه دیدم حسین وسط میدان پیراهن عربی رو بالا زد، خون ِ روی پیشانی رو پاك كنه،یا صاحب الزمان،یه مرتبه حرمله دست به كار شد،با تیر سه شعبه به سینه ی ابی عبدالله زد. بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَفى سَبیلِ اللّهِ وَعَلى مِلَّةِ رَسوُلِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. نگی روضه نخوندی،شب اولی هر كاری كردی برا شب اول قبرت می مونه...هركاری كرد تیر رو از جلو در بیآره نشد، تیر رو از پشت درآورد. یكی جلو چشم زینب رو بگیره،هی صدا میزنه برادرم،عزیز مادرم حسین.... ناله بزن بگو حسین... .