نمایش جزئیات

‌روضه جانسوز _حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام_شب اول محرم _حاج حسین سازور

‌روضه جانسوز _حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام_شب اول محرم _حاج حسین سازور

روضه بخونم بلند بلند برای مسلم گریه کنید... یا اباعبدالله

بسم الله الرحمن الرحیم

 اومدازخانه طوعه بیادبیرون ، طوعه اومد جلوشو سد کرد گفت : یامسلم تو سفیر آقامی،نمیذارم اینطوری ازخانه ام بیرون بری فرداجواب فاطمه رو چی بدم؟! فرمود : طوعه بروکناراینهابامن کاردارن اگه بخواهی طرف دار من باشی خونت ریخته میشه برو برگرد؛برای مابسه به زبان حال میگم به زبان روضه میگم، به زبان کنایه میگم؛ برای مابسه همون یه باری که یه خانمی جلومردشو گرفت،طوعه مگه خبرنداری که چکار کردن! جنگ نمایانی کرد لشکر مجدد اعزام کردن تارو مار شدن دوباره اشعث خدالعنتش کنه پیغام داد عبیدالله لشکرتازه نفس بفرست ، گفت بابا این که یه نفره دو تا لشکر حرام شده ؛ پیغام داد مگه ما رابه جنگ بقال سرکوچه فرستادی ؟!! اینهاخون علی توی رگهاشونه، اینهابچه ها و نسل حیدرکرارن..." دیدن هیچ جورحریف آقا نمیشن ، خوب روضه رودقت کن و دل بده ، دورترازواقع کارزار زمین روکندن گودال درست کردن روی گودال روپوشوندن جنگ رو کشیدن به سمت گودال، مسلم با سر وارد گودال شد همشون اومدن دور گودال ایستادن ...

به خداقسم مثل کسی که با قتل صبر میکشنش، آخه امام سجاد فرمود بابامو باقتل صبرکشتن ..." یکی صدا زد آقا قتل صبر چیه؟!! *ببخشیدببخشیدامام زمان ببخشید* فرمود : شکاری رومیخوان صید کنن از چهار طرف دورش میکنن ... هرکی هرچی داره میزنه ..." امام سجاد فرمود : بخدابابامو اینطوری کشتن ..." مسلم رو زدن خون آلود ، دستاشو بستن ، دندان شکسته ، صورت پاره ، بردنش جلو عبیدالله سلام نکرد ، خیلی با ابهت ، تنها ، غریب ، خون آلوده مجروح ، جلو سرکرده دشمنان سینه سپرکرد سلام هم نکرد گفت : خیلی متکبری که سلام نکردی ! ببرید سر از بدنش جدا کنید . حضرت فرمود : یه کسی مامورکن من وصیت دارم، بهش وصیت کنم؛ هیچکی نداشت حضرت مسلم ، عمرسعدظاهرا شد وصی مسلم ؛

*غریبی روببین مردم غریبی روببینید*

فرمود یه خورده بدهکارم این سپر منو بفروش بدهی منو بده بعدهم میشه  یه کاری بکنی یه پیک روبفرستی آقام توراست از مکه داره میاد فقط بگو آقاحسین جان هرکجامیری برو ولی کوفه نیا،کوفه نیا...." بردنش بالای بام دارالعماره مردم پایین دارالعماره اجتماع کردن، یکی میگه مسلم رودارش میزنن" یکی میگه آزادش میکنن" یکی میگه زندانش میکنن" همهمهیه وقتی دیدن یه صدای مهیبی آمد ... یه بدن بی سری از بالای بام دارالعماره روزمین افتاد....حسین....

.