نمایش جزئیات

روضه و توسل شنیدنی_ ویژۀ ایامِ شهادت حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام و شب اول محرم _ حجت الاسلام استاد پناهیان

روضه و توسل شنیدنی_ ویژۀ ایامِ شهادت حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام و شب اول محرم _ حجت الاسلام استاد پناهیان

*همه آمدن پایِ رکابِ مسلم ابن عقیل گفتن ما میخوایم قربانی بشیم در راهِ حسین ...

خدا یه نگاه کرد ، فرمود من که گفته بودم «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین» .... اینا متقی نیستن ، قربانی بِدن ... رحمت نکشن ... برن ... یه مرتبه مسلم برگشت دید یه نفرِ ... تنها مونده ... بنا بر نقلی دو تا بچه هاش بیشتر باهاش نیستن ....

تو کوچه های کوفه احساسی رو پیدا کرد شبیه همون احساسِ هابیل که مظلومانه مقابل برادرش ایستاد . خو من چه گناهی کردم که میخواید منو بکشید ؟؟ ....

داستان تکرار شد ...

از بام ها انقدر سنگ بر او زدن ... انفدر تیر به بدن او افکندند ... و خدا نمایشگاهی برقرار کرد که نشان دهد من قربانی رو از چه کسی قبول می کنم .... به اهلِ کوفه نشان داد شما هیچ کدومتون اهلِ قربانی دادن که من قبول بکنم نبودید ... دیدید از این هزاران نفری که آمدن با حسین پیمان بستند ، من فقط قربانی مسلمُ قبول کردم ... مسلم بیا ...

قبول کرد ازش ، یه علامتِ قبولیش این بود که هر کاری کرد که آب بخوره لحظه هایِ آخر ، نتونِست ..... نه دیگه ، قربانی هایِ کربلا آب نمی خورن .... تشنه اند ...

مسلم خبر نداشت که ... دلِش آشوب شده بود ... مسلم ، میخوان قبولِت کنن ... صورتِش چاک خورده بود ... خیلی تشنه ش بود ... گفت ظرفِ آبی برا من بیارید ، هر باراومد آب بخور ، ظرف پُرِ خون شد ... نتونست بخوره ... اینا تقدیرِ الهیِ ... به خدا قسم اگر مسلم ابن عقیل آب نوشیده بودُ جان داده بود ، چی جوری می تونِست جلویِ حسین سر بلند کنه ...؟؟؟ ....

تشنه بود .... ان شالله هیچ وقت تشنگی نکشی ... کسی که تشنه بشه دیگه صداش در نمیاد ... این یکی از عوارضِشِ ... لذا مناجات های مسلم ابن عقیل با حسین رو کسی نشِنید .... فقط دیدن یه نگاه میکنه سمتِ مدینه گویا با چشماش داره حرف میزنه .... *

حسین میا به کوفه .......

(التماسِت می کنم ...)

نامه نوشتم بیای ... غلط کردم .... نیا ....

حسن میا به کوفه ...

به خود میپیچیدا ..... چون خودش نامه نوشته بود دیگه ""

احساس میکرد در اینکه اباعبدالله الحسین بیاد با این نامردها مواجه بشه ، خودش هم یه تفسیری داره .... من نمی دونم کربلا چه رازی داره ... همه پیشِ حسین احساسِ تقصیرُ قصور می کردن ....

آخرشُ بگم ؟؟؟ ابوالفضل العباس(ع) احساسِ تقصیرُ قصور میکرد ، مسلم احساسِ تقصیرُ قصور نکنه ؟؟

همه کم میاوردن مقابِلِ حسین ، فکر می کردم فقط رینب کم نیاوردهِ ، ولی دیدم اربعین هم زینب سرشُ انداخته پایین  داشت میومد کنارِ قبرِ حسین ... همه باید در مقابلِ حسین کم بیارن ...

ان شالله شبِ عاشورا می بینَمِتون ، همتون شرمندۀ حسین ، حسین ببخشید نتونِستیم اون عزاداری که باید بکنیمُ بکنیم ... همتون خواهید گفت ... مگر کسی که دق کنه روزِ عاشورا برایِ حسین ....

من امشب یه توسلِ دیگه ای هم میخوام پیدا کنم ، ما بچه بودیم میرفتیم پیرهن سیاهِمونُ از مادرمون می گرفتیم ... می گفت بیا پسرم ... مادرها پیرهن سیاه به تنِ بچه می کنن .... یا فاطمه .....(بگم صدا ناله و ضجه ات بلند بشه ) بگو مادر جان محرمِ پیرهن سیاهِ ما رو بده مادر ... شنیدیم هرکی می خواد بره کربلا باید از تو پیرهَن بگیره مادر ... شنیدیم حسینِ تو هم آخرِ سر اون پیراهنی که تو براش بافته بودی پوشید و به گودی قتلگاه رفت

بلند صدا بزن حسین .....

علی لَعنةُ الله علی القُومِ الظالِمین

.