نمایش جزئیات

ذکر توسل و روضه جانسوز ویژۀ ایامِ محرم_ شب اول محرم _ كربلایی علی اصغر آرزومند

ذکر توسل و روضه جانسوز ویژۀ ایامِ محرم_ شب اول محرم _ كربلایی علی اصغر آرزومند

یک وقت از ما نوحه و دم را نگیرید

سینه زنی و شور وماتم را نگیرید

 

*حضرت زینب بالای گودال قتلگاه "فنادی بصوت الحزین یا حسین" دیدند اشتران اشک میریزند اسبها اشک میریزند حتی قاتلان هم اشک میریزند*

 

خیلی میان روضه هایت سود کردیم

یک موقع از ما روضه و غم را نگیرید

سینه زدم تا که گناهم را بریزید

این کمترین چیزی که دارم را نگیرید

حال بد ما با وجود روضه خوب است

از دست نوکرهات مرهم را نگیرید

آقا برای ما محرم خیرها داشت

از ما گنهکاران  محرم را نگیرید

با هم خریدی خوب و بد را بین روضه

این گریه کردنهای با هم را نگیرید

دربین روضه التماست میکنم من

جانم بگیری گریه هایم را نگیرید

در بین هیئت کار من پرچم زدن شد

دستان من خالی است پرچم را نگیرید

یک شب میان روضه ات گفتم خدایا

از نوکران شاه دوعالم را نگیرید

 

*حضرت مسلم توراه یک صحنه دید نامه نوشت اجازه بدهید برگردم با هم بیاییم کوفه، فرمود ابی عبدالله: برو وعده من و تو دروازه کوفه، آمد کنار نهر آبی ،دید آهویی داره آب میخوره ،دید یکی از کوفیان وقت نداد این زبونش تو آب بالا بیاد ،تیری به گلوی این حیوان زد، مسلم فهمید عجب دیار نامردی به حیوان  تو آب خوردن رحم نمی کنند، پسرفاطمه  داره میاد کوفه، خدا یا رحم کن، اومد کوفه بعد سه ماه پشتش رو خالی کردند ،نماز مغرب غروب روز 8ذی الحجه*

 

کم کم غروب شده همه رفتند خانه ها

پشت سرم چه زود در آمد بهانه ها

کم کم غروب شد همه در کوفه جازدند

در کوچه ها به من پشت پا زدند

دربین یک سپاه از این نامردها

یک پیرزن به بی کسیم رحم کرده است

اینها که زیر نامه ات انگشت می زنند

فردا بروی زینب تو مشت می زنند

من سنگ خوردم به گناه محبتت

این صورت شکسته به قربان صورتت

افتاده ام زمین و به یاد توام

من غصه دار زیر لگد بودن توام

هرچند دست بسته شدم خواهرم که نیست

هنگام دست و پا زدنم مادرم  که نیست

*که بگه بنی قتلوک..*

من ذبح می شوم زنم اما اسیرنیست

درکوفه دخترم زغم غصه پیرنیست

تیرسه شعبه دیدم و آب از سرم گذشت

یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت

هرچند سخت بود خزانم حسین جان

روی عبا نرفت جوانم حسین جان

صد شکر مفتخر به وصال تو می شوم

من پیش مرگ اهل و عیال تو می شوم

 

*تا دروازه کوفه دختر مسلم آرام گریه می کرد تا سرمسلم رو آویزان دید، صدا زد یا سکینه دختر حسین! ببین اینم سربابای من حسینِ...*

.