نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه اجرا شده شب اول ماهِ محرم به نفسِ حاج محمدرضا طاهری
ممنونم که ، باز این روسیاهُ نروندی
ممنونم که ، پایِ من همه جوره موندی
ممنونم که ، منو به محرم رسوندی
ممنونم که نگاهت ، شامل حالمون شد
دیدیم ماه عزاتُ ، هر چی خواستیم همون شد
آقام آقام .. حسین جان ...
ممنونم که می خوای بشنوی باز صدامُ حسین
*به مادرش زهرا ، اگه اذنِ مادرش نبود ، نگاهِ ابی عبدالله نبود ، احدی نمی تونست زیر این خیمه ها ناله کنه ... باید تشکر کنیم از آقا ..*
ممنونم که ، می خوای بشنوی باز صدامُ
ممنونم که ، تنم کردی رخت عزاتُ
ممنونم که ، میدی اربعین کربلامُ
ممنونم که میذاری بازم هیئت بگیریم
شاید امسال محرم بین روضه ت بمیریم
آقام آقام .. حسین جان ...
*سریع ببرمت سر سفرۀ روضۀ امشب ..*
خیلی سخته ، اسیرِ یه مشت نامسلمون بشی
خیلی سخته ، تویِ شهرِ نامردا مهمون بشی
خیلی سخته ، که نامه بدی و پشیمون بشی
*هی می دیدن دست رو دستش میزنه مسلم .. میگه کاش دستت شکست بود دعوتش نمی کردی بیاد ..*
خیلی سخته نتونی پایِ حرفت بمونی
غصه دارم که داری سه سالتم میاری
واسه شیرخوارت آقا ، زوده نیزه سواری
کوفه میا .. حسین جان .. کوفه وفا نداره ..
*اصلا برای روضه مسلم همین یه دونه مصرع بسه ..*
کوفه میا حسین جان ، کوفه وفا نداره ..
کوفیِ بی مروت ، شرم و حیا نداره
__________
آقا بیا بگذر زِ خیر این سفر برگرد
وقتی ندارد کوفه غیراز دردسر برگرد
از این گلویِ زیر تیغم می دهم سوگند
آقا به پهلویِ شکسته پشت در ، برگرد
*یه وقت نگی چرا شبِ اول روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها خوند. اصلاً رسم بود قدیم ، شب اول هم روضه مسلم می خوندن هم در خونۀ بی بی می رفتن .. آخه هر دو تو کوچه گیر افتادن .. اما مسلم مرد بود ، تازه یه نفر اومد امان نامه داد به مسلم ..
هر چی امام حسن می گفت نانجیب نزن ... (شب اولیه اگه از حضرت زهرا بگیری تا آخر محرم صفرتو گرفتی) گفت :
بردم پناه هر چه به دیوار بیشتر
او پیشتر رسید رهم بیشتر گرفت*
از بی کسیِ کوچه گرد کوفه معلوم است
پا در رکابت نیست اینجا یک نفر ، برگرد
*گرفتارا امشب برا حضرتِ مسلم خوب گریه کنن .. اونا که مشکل دارن ، خونه به دوشن ...*
با وعدۀ یک کیسۀ جو راه افتادند
با نیزه و شمشیر ، با سنگ و تَبر ، برگرد
*بعضی روضه هارو که نباید باز کرد ، مستمع باید متوجه بشه و من رد بشم ..*
بازارشهرکوفه و زینب س زبانم لال
خیلی برای خواهرت دارد خطر برگرد
دست اراذل تا نرفته سمت معجرها
دست زن وبچه بگیر و زودتر برگرد
اشک یتیمیِ حَمیده دخترم کافیست
دختر ندارد طاقت داغ پدر ، برگرد
اندازۀ اصغر کُلاخود و زِره داری؟
تیر سه پر،شش ماهه می فهمد مگر؟! برگرد!
تاقدوبالایِ علی اکبر ع، نخورده است
ازتیزیِ مِقراضها ، چشم و نظر ، برگرد
خواهی نبینی که ، سرِ عباس می اُفتد
در زیر پایِ اسبها بین گذر ، برگرد
*حسین جان ، یه روز سر عباستُ از پهلو رو نیزه میزنن .. حسین حالا که داری میای حداقل :*
کوتاه کن مویِ بلندِ دخترت ، اما
تا فرصتی باقیست راهی هست اگر ، برگرد
ای حسین ....شاعر : علیرضا شریف
. .می ترسم که ، یه روزه قد خواهرت تا بشه
می ترسم که ، روشون به رویِ بچه هات وا بشه
می ترسم که ، سر چند تا گوشواره دعوا بشه
می ترسم دختر تو ، بینِ آتیش بسوزه
تیغ و نیزه تنت رو ، رویِ خاکا بدوزه
دارم می بینم آقا ، از رو دارالاماره
داره خولی سرت رو ، بینِ خورجین میاره
کوفه میا حسین جان ، کوفه وفا نداره ..
کوفیِ بی مروت ، شرم و حیا نداره
*بالا دارالاماره چند تا خواهش بیشتر نداشت مسلم ؛ اول فرمود اجازه بدین دو رکعت نماز بخونم. بعد فرمود یکی وصیِ من بشه من برا اون بگم؛ به وصیش گفت. من که دیگه دستم نمیرسه گردن تو باشه ، یه نامه بنویس به حسین بگو برگرده ... خواهش آخر ، یه ظرف آب طلب کرد آوردن دستش دادن ، تا میومد آب رو بخوره ، کاسۀ آب پر از خون می شد ... تا سه بار آبُ عوض کردن گفت انگار از این متاع روزیِ ما نیست ، باید لب تشنه بمیریم ... من می خوام بگم مسلم اگه آب خورده بودی به عشقت باید شک می کردی ... مگه میشه نوکر آب بخوره وقتی می بینه ارباش تو گودال تنهایِ تنها .. هی میگه آه جیگرم ... حداقل اینجا آب دستِ مسلم دادن ، اما اونجا هر چی می گفت حسین جیگرم داره می سوزه ، مشکایِ آبُ دورِ گودال خالی می کردن ...*
.