حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

متن كامل روضه ورودیه شب دوم محرم- حاج محمد رضا طاهری

متن كامل روضه ورودیه شب دوم محرم- حاج محمد رضا طاهری

از خدا هر وقت که اذن محرم خواستم

پیشتر از آن ظهورت را دمادم خواستم

هر زمان هم رخصت سینه زدن می خواستم

پشت بندش دیده ای از اشک زمزم خواستم

خواستم در این عزاداری بساطی جور را

تا که خرج تو شوم رزقی فراهم خواستم

صبح گریه می کنی تا شب، و شب تا صبح را

گریه کردن را شبیه تو دمادم خواستم

وقتی از آقا امام زمان(عج) در عالم رؤیا سئوال كرد برا كدوم روضه فرمودید چشمام مرتب گریانند،اگه اشك چشمم تموم شه خون گریه می كنم؟ آیا روضه ی جد غریبتون حسین بود؟ فرمود:اگه جدَّم هم بود با من برای این روضه گریه می كرد.آیا روضه ی عمو جانت قمر بنی هاشم بود؟فرمود: اگه عموم هم بود با من گریه می كرد. روضه ی علی اكبر و قاسم؟نه..آقا پس اون كدوم روضه است؟ فرمود:من برای روضه ی عمه جانم زینب ،برای مظلومیت عمه جانم زینب،برای اسیری رفتن عمه جانم زینب

تا عزاداران جدت را بگریانم ز تو

روضه و شعر و گریز و نوحه و دَم خواستم

چون شهیدان در رکاب تو شهادت را ولی

روی دامان تو در خط مقدم خواستم

كجایند اونایی كه با اخلاص برای عمه جان امام زمان اشك می ریختند؟

تو عزاداری و در این روزها غرق غمی

از سر شرمندگی بوده اگر کم خواستم

آقا جان كم خواستم از شما،اما این یكی رو التماستون هم می كنم:

تا که امضای تو زینت بخش طومارم شود

غیر اشک و ناله از تو کربلا هم خواستم

كربلا،كربلا....هر كی دلش دنبال قافله ی حضرت زینب سلام الله علیهاست بگه:كربلا،كربلا.....

این دل تنگم غصه ها دارد

گویآ میل كربلا دارد

كربلا كربلا.....

می روم بینم در كجا زینب

شكوه از شمر بی حیا دارد

***

ز راه خسته ای از التهاب می لرزید

تمام ِ عاطفه زیـر ِ نقـاب می لرزید

ستاره رنگ پریده سراغ ِ ماه گرفت

ز ترس و دلهره­ی بی حساب می لرزید

گلابِ اشك رویِ گونه هایِ معصومی

كه پوست پوست شد از آفتاب می لرزید

تا حالا كه سوار برمحمل ها بودند،سایه ی عمو رو سرشون بود،سایه ی داداش علی اكبر رو سرشون بود،حالا كه دارند از مركب ها پیاده میشند،امشب صورت ها سوخته،پوست پوست شده. ای وای از بعد از این چه می كنند بچه ها؟ هر كار كردند مركب تكون نخورد:

گرفته بود زمین پایِ ذوالجناح انگار

ز شرم ِ هِی شدن و اجتناب می لرزید

هر آنچه بیشتر از نام ِ این زمین می گفت

چه بیشتر دلی از هر جواب می لرزید

كجاست این سرزمین؟این جا رو غاضریه میگند،این جا رو نینوا هم میگند.آقا اباعبدالله فرمود:آیا اسم دیگه ای هم داره؟یه وقت یه پیرمردی گفت:آقاجان،بله، این جا رو كرببلا هم میگند. تا گفت:كرببلا. یه وقت دیدند زینب یه آهی كشید،صدا زد وای دلم،حسین جان،این چه سرزمینی است؟یه مرتبه ابی عبدالله صدا زد:اَعوذُ بالله مِنَ الْکَربِ وَالْبَلا

كشید چادرِ عصمت عقیله بر صورت

ز گریه شانه­ی او در حجاب می لرزید

یه نگاه ابی عبدالله كرد،عباسم چرا معطلی؟ خواهرت رو با احترام پیاده كن،جوانهای بنی هاشم صف كشیدند،جلوتر از همه قمر بنی هاشم،پاهاشو ركاب قرار داد،سیدتی و مولاتی،پای عباس ركاب شد

به خیر گذشت، ز محمل پیاده اش كردند

عجیب پاش ولی بر ركاب می لرزید

نشست سایه و گهواره را تكان می داد

ز برقِ تیرِ سه شعبه رباب(س) می لرزید

ز رسمِ تازه­ی مهمان نوازیِ كوفه

هنوز شكرِ خدا مشكِ آب می لرزید

وزید گرد و غباری كه بویِ هجران داشت

نگاهِ ابریِ زینب(س) هوای باران داشت

گفت:داداشم،عزیز دلم،این چه سرزمینی است قربونت برم؟

بگو اكبر ببندد محمل من

كه این صحرا نموده خون دل من

اَمون از دل زینب،وای از دل زینب

گفت:گریه نكن عزیز دلم،این وعده ی حتمی خداست،جدم رسول خدا رو در عالم رؤیا دیدم اینجارو بهم نشون داده،زینب جان یاد خاطره ای افتادم برات بگم:از جنگ صفین برمی گشتیم،رسیدیم توی این سرزمین یه چند لحظه بابام امیرالمؤمنین سرش رو گذاشت روی شونه ی داداش حسنم،یه چند لحظه ای خوابید،یه مرتبه دیدم بابام از خواب بیدار شد،شروع كرد گریه كردن،داداشم می گفت:باباجونم چی شده؟چرا اینقدر بی تاب شدی بابا؟فرمود: الان توی این سرزمین دیدم دریایی از خون ِ،حسینم توی این دریا داره دست و پا میزنه، هرچی میگه: یكی كمكم كنه، كسی به دادش نمی رسه

                 *** گفت حسین(ع)جان

چقدر لشكر ِ مستِ غرور می آید؟

برایِ بستن ِ راهِ عبور می آید!

كتابِ خاطره های دلِ صبورم را

شرارِ تیغ برایِ مُرور می آید

پی گرفتنت از زندگی ِ شیرینم

سپاهِ حرمله با چشم ِ شور می آید

تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت

داداش من كه یادم نرفته،تو همین كوفه،وقتی خشك سالی اومده بود،اومدند دورت رو گرفتند،گفتند: حسین جان بابات علی گفته بیاییم پیش تو،تو دعا كنی خدا باران رحمتش رو بفرسته، حسین جان یادته تا دستت رو بالا آوردی،اصلاً خدا نگذاشت معطل بشی،چنان باران رحمتی تو این شهر فرستاد،سابقه نداشت حسین،یادته حسین اومدند دورت حلقه زدند،گفتند:حسین جان ان شاءالله یه روز برات تلافی می كنیم، حالا موقشه

تلافی ِ دم ِ گرم ِ دعای بارانت

كمان و تیر به حدِّ وَفور می آید

میخوای ناله بزنی برای این ناله بزن:

دلم برای گلویِ تو غرق ِ آشوب است

ز بسكه نیزه­ی پهن و قَطور می آید

به چنگِ مسلخ ِ این دشت چند خورجین سنگ

به قصدِ كشتن ِ آیاتِ نور می آید

ابی عبدالله از همین روز اول سفارش كرد،زینب جان: نكنه بی صبری كنی،نكنه یه وقت موهاتون بر اثر عزاداری در برابر نامحرم مشخص بشه، حالا زینب داره یه روزهایی رو می بینه،گفت:

گُل و خوش آمدِشان پیشكش، چرا دیگر؟

برایِ بردنِ معجر به زور می آید

رقیه­ی تو دلش آب می شود از ترس

صدایِ شیهه و سُمِّ سُتور می آید

صدایِ مادر ِ پهلو شكسته از حالا

ز سمتِ كوفه ز كُنج ِ تنور می آید 

شاعر:علیرضا شریف

حسین....... با چه عزت و جلالی عمه ی سادات رو پیاده كردند، اما این عزت و جلال چقدر زود تموم شد،چیزی نگذشت اومد كنار گودال،نشست روی خاك،صدا زد آی غیرت الله،پاشو ببین ناموست رو دارند می برند،یكی بیاد به داد زینب برسه....حسین... اشكاتو روی دست بگیر،موقع اجابت دعاست، اللهم عجل لولیك الفرج

                                                                                       دانلودروضه