حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه ورودیه به كربلا شب دوم محرم- سید مهدی میرداماد

روضه ورودیه به كربلا شب دوم محرم- سید مهدی میرداماد

روزی هزار بار که شکر خدا کنیم

شاید که حق آمدنش را اَدا کنیم

اصلاً شب دوم محرمی بیا برا همین گریه كنیم،غصه از این بالاتر؟چیه غصه ات؟

امسال هم بدون تو سرزد هلال غم

کِی با رخ تو دیده به این ماه وا کنیم

محرم ما وقتی محرم ِ، كه اول به ماه روی تو نگاه كنیم.آخ اون چه محرمی میشه،حرف دلت هست یا نه بیا از همین شب اول عهد ببندیم:

ما عهد کرده ایم، كه در روضه ی حسین

اول برای روز ظهورت دعا کنیم

یابن الحسن،یابن الحسن.....

صاحب عزا بیا که به لطف نگاه تو

فكر نكنی خودت می تونی بیای،محاله،این كلام امام صادق ِ،مرحوم ابن قولویه در كامل الزیارت میگه: احدی در مجلس ما قدم نمی گذارد،مگر اینكه ما بریم در خونه اش در بزنیم. فكر نكنی خودت به پای خودت اومدی،دونه دونه ی شما رو امام زمان برا شب اول عزا صدا زده،ببین چقدر تو رو خاطر خواه بودند كه تو رو صدا زدند.

صاحب عزا بیا که به لطف نگاه تو

در سینه باز خیمه ماتم بپا کنیم

دستی بده که سینه زن نوحه ها شود

اشکی بده که خرجی این دیده ها کنیم

آقا ما مُحرم بدون گریه نمی خواهیم. این گریه ی شما یه معنی داره، معناش اینه هركی گریه و اشك داره فاطمه دست كشیده رو چشمش،حضرت زهرا تو رو راه داده توی خیمه.

شاگرد مکتب شهدا و ولایتیم

هیهات اگر که بیرقتان را رها کنیم

یک روز میرسد که همه در جوار تو

عزم زیارت نجف و کربلا کنیم

.

.

امشب از زبون زینب بگو:

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی كربلا

چه كربلایی؟من و تو اسم كربلا میآد،می ریزیم به هم،تو رو خدا اگه غیر اینه بگو من حرفم رو پس بگیرم. نجف میریم اوج غرور و عشق علی تو وجودمون بیداد میكنه.نگاه تو ایوون نجف به اون گلدسته ها نگاه كه میكنی می خوای داد بزنی بگی :علی علی علی. اما فقط كافیه بهت بگن:پاشو بارت رو ببند،كجای میخواهیم بریم؟ یه ساعت دیگه میرسیم كربلا،اسم كربلا میآد روضه ها برات مجسم میشه. میگی كربلا میآی بریم؟ آره میآم. میدونی اولین سئوالی كه ازت میپرسند چیه؟میگن كاروانمون روضه خون داره،مداح داره. آخه یه نفر كربلا میره دلش میخواد یكی براش روضه بخونه،امشب هم شب دوم محرمه،شب ورود كاروان ابی عبدالله به كربلاست،فردا یه كاروان با هشتاد و چهار تا زن و بچه میرسند كربلا. كدوم كربلا؟ هركی رسید كربلا روضه خوند،هر پیغمبری، از ابراهیم بگیر تا یعقوب تا نوح تا موسی هر كی رسید كربلا،یه یادی از شهید كربلا كرد هنوز به دنیا نیومده،همه كربلا روضه خوندند،امیرالمؤمنین داشت از صفین بر می گشت،روایت میگه رسید به كربلا از اسب پیاده شد،میگن:یه ذره خاك كربلا رو برداشت بو كرد، اصحاب دیدند حضرت به پهنای صورت داره گریه میكنه،گفتند:آقا چیزی شده،چیزی دیدید توی این خاك؟حضرت یه جمله فرمود،رو به خاك كرد،فرمود: واهاً لَکَ أیُّتُها التُّربَة فرمود:ای خاك از تو شگفت زده شدم،همه دارند گوش میدن علی چی میگه، فرمود:آی خاك لَیُحشَرَنَّ مِنکَ أقوامٍ یَدخُلونَ الجَنَةَ بِغَیر حِساب بخدا همین یه جمله ی مولا رو امشب بگو و گریه كن،دیدن خاك و برداشته و بو میكنه و می بوسه و گریه میكنه،میگه:ای خاك ازتو در شگفتم یه روزی میرسه یه عده از این خاك وارد بهشت می شوند به غیر حساب و كتاب.پاشون رو روی این خاك بگذارند بهشتی میشند،رسید به خاك كربلا گفتند:مگه این خاك چه خاكیه؟ امیرالمؤمنین روضه خوند گریه كرد. خود ابی عبدالله هم تو كربلا روضه خوند،فردا خودش روضه خوند،ای جانم آقا كه خودت روضه خوان خودتی،وقتی رسیدند كربلا،همه ی اهلبیت پیاده شدند حضرت همه رو جمع كرد،اهلبیتش رو دور هم جمع كرد،همه ی محرم ها و بنی هاشم رو دور زن ها حلقه داد،زن ها رو وسط جمع كرد،گفت:همه بنی هاشم دورشون حلقه بزنند، زن ها وسط، وسط زنها خواهرش زینب،همه رو جمع كرد،دستش رو بلند كرد، خدایا: اِنَّ هولا اَهْلُ بَیتی خدا اینها زن و بچه ی منند.شروع كرد امام روضه خوندن:

از کعبه آمدید خدا اینجاست

باور کنید کرب و بلا اینجاست

از مروه رو به کرب و بلا کردید

سعی شما قبول صفا اینجاست

صحرای تشنه ای که شود سیراب

از خون زنده ی شهدا  اینجاست

ای نخل ها به خاطرتان باشد

عباس را دو دست جدا اینجاست

جایی که حاجیان همه میگردند

دور حرم نه دور خدا اینجاست

با کام تشنه با بدن خونین

جایی که می شوید فدا اینجاست

شق القمر ندیده کسی در روز

فرق علی ز تیغ جدا اینجاست

جایی که زیر تیغ با لب عطشان

گردد سرم جدا ز قفا اینجاست

خواهر وبرادر دارند با نگاه با هم حرف می زنند،این خواهرو برادر كربلا با عالمی قابل مقایسه نیستند،اما حسیش اینه بعضی وقت ها تو نگاه به خواهرت میكنی،خواهرت به تو نگاه میكنه،جمله ای بین شما رد و بدل نمیشه،اما هزار تا حرف دارید با هم میزنید،این خواهرو برادر هم هی به هم نگاه كردند،حسین نگاه كرد گریه كرد،زینب نگاه كرد گریه كرد. امشب یه دقیقه هم شده بریم مدینه و برگردیم،بخدا اسم مادر بیاد كار تمومه،بیرون نرفته، دستت رو پر میكنند. اینجا ابی عبدالله به زینب نگاه كرد،زینب پنجاه و چهار ساله ،حسین پنجاه و هفت ساله،نمی دونم شاید یاد اون زینب چهار ساله افتاد،كدوم زینب؟همون زینبی كه یه شب هی عقب جنازه ی مادر دوید و خورد زمین

خدا مادرم را كجا می برند

اما اون روز كجا امروز كجا؟اون روز اگه مادرش رو بردند باباش بود، داداش حسنش بود،داداش حسینش بود،اما فردا دیگه یه حسین بیشتر نداره،فردا بین این همه زن و بچه نگاه به زینب كرد،اما نگران زینبه،دلشوره داره برا خواهر،این آخرین نگاه حسین نبود،چند جا دیگه هم به خواهرش نگاه كرد،كجا نگاه كرد؟فردا نگاه نگرانی به زینب كرد، اما هشت روز دیگه،تو گودال قتلگاه دید زینب اومده بالای تل زینبیه،همه ی مقاتل نوشتند: تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً اِلی رَحْلِکَ وَ بَیْتِکَ. با گوشه ی چشم، نگران خیمه ها و خانواده ات بودی. یه نگاه كرد به زینب گفت:زینبم برگرد،برو خیمه نبینی سر از بدن حسینت می بُرند. یه جای دیگه هم زینب رو نگاه كرد، كجا؟ از بالای نیزها، دید خواهرش رو آوردند پشت دروازه ی شهر..ای حسین.....بگو تا نفست قطع شه....حسین....

.