حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ شب دوم محرم_ ورود کاروان سیدالشهدا به کربلا _سید مهدی میرداماد

روضه و توسل جانسوز _ شب دوم محرم_ ورود کاروان سیدالشهدا به کربلا _سید مهدی میرداماد

حس میکنی زمین و زمان گریه میکنند

وقتی که جمعِ سینه زنان گریه می کنند

حسین جان ..........

فَما اَحْلیََ اَسْما ئُكُم ...

باز این چه شورش است که درخلق عالم است

در ماتم تو پیر و جوان گریه می کنند ...(ای حسین...)

*پیر و جوون نمیشناسه این اسم ... کوچیکُ بزرگ نداره محرم ... مریض و سالم نداره ... الان یه عده تو بیمارستانها رو تختِ بیماری ... هرکی تو هر حالتی اسم تو حسین جان گریه داره ...  الله اکبر روایت میگه تو "عیون اخبار الرضا " قربونِ اسمت امام رضا (ع) ، فرمود آیاتی تو قرآن هست سجده داره هرکجا باشی تو هر حالتی آیۀ سجده دار بشنوی ، واجبِ سجده کنی حالا یه حرفی بزنم به دلت بشینه ... امام رضا علیه السلام هم فرمود جدِ ما هم مثلِ آیاتِ سجده دارِ قرآنِ ... هرجا اسمِ حسینُ  شنیدی واجبِ گریه کنی ... هیچ مومنی اسمِ حسینُ نمی شنوه ، مگه این که اشک بریزه ... حالا این اسم با دلت چه میکنه ؟ ... *

این سیل ، سیلِ اشکِ عزادارهایِ توست

 *چه سیلیِ این سیل ، چه فتنه هایی رو این سیل خراب کرده ، چه مکرها و نیزنگ هایی رو این سیل ویران کرده ... مگه شوخیِ این سیل ، سیلِ اشکِ عزادارهایِ توست ، شک نکنید اونایی که گریه کن حسینن تو حماسۀ حسینی شریکند ، این گریه خیلی عجیبه *

این سیل ، سیلِ اشکِ عزادارهایِ توست

چون ابر با تمامِ توان گریه میکنند

تو کیستی که در غمِ ازدست دادنت

 مردانِ ما شبیهِ زنان گریه میکنند ...

 *پیغمبر فرمود  : تو کامل الزیارات ، پیغمبر فرمود : به فاطمه اش ؛ فرمود : دخترم غصه نخور ، حسینت گریه کن زیاد داره ... وعده داد ، فرمود دخترم یه زمانی میرسه مردایِ امت من عینِ مادرِ بچه مرده براش ضَجّه می زنن ... دیدی مادرای که عزیز از دست دادن چه جوری گریه می کنند ؟ ... هی می شینه سر خاکِ عزیزش مشتِ شو به سینه می کوبه ، عزیزم  .... حسینم .... (مادرایی که داغ دیدن منو ببخشن ... ) آقاجان ، ما همه سرمایه مون همین گریه هاست ... هرچی داریم همین ضَجّه و بُکاءُ و فذعُ و جَذعِِ ... اینا رو از ما نگیر ... هرچی میخوای بگیری بگیر ، مُحرَمتُ نگیر ... یاد کنیم همه شهدا رو آخ همه حرفِ ما همینه آقاجان یه وقت از ما این گریه ها رو نگیری ... یادِ همه شهدایِ مدافعِ حرم بخیر این مجالس رو ما مدیونِ خون هایِ اونا هستیم ....*

یک وقت ازما نوحه و دم را نگیرید

سینه زنی و شور و ماتم را نگیرید

آقا برایِ ما محرم خیرها داشت

ازما گنه کاران محرم را نگیرید

در بین روضه التماست میکنم من

جانم بگیری ، گریه هایم را نگیری ...

*میخوام به اربابم سلام بدم ، سلام با اشک عینِ زیارتِ ... اصلاً اذنِ دخولِ زیارت اشکِ منم هر جا ببینم چشمت خیسه دو سه تا سلامِ زیارت ناحیه رو بدم ... شب دومِ*

أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ...

*عاشورایِ زینب از فردا شروع میشه ناله شو بزن ...*

أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ...

أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ( الله اکبر)

أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ...

 *امشب بگو حاضرم همه زندگیمُ بدم ، حسینُ ندم ... زندگی بی مُحَرم معنا نداره ...*

. .

منُ تو یه سال ، دو سال ، ده سال میگیم حسین ، چند ساله میگیم حسین ؟ چند تا کربلا رفتیم ؟ ضریح دیدیم ... حرم دیدیم ... تربت دیدیم ...؟ دلمون نمیاد از حسین جدامون کنن ، آخ امان از دلِ زینب ...

فردا وقتی شنید اسم این سرزمین کربلاست ... دیدن بغض کرد ، هی نگاه به حسین کرد ... آخ بمیرم برات آقا ... زینبی که پنجاه و چهار سال از حسینش جدا نشده ، رسید فردا به کربلایی که از چهار سالگی بهش گفتن ، بهش گفتن کربلا سرزمینِ آخرِ ...

کربلا بوی جدایی میده ، رسید کربلا ، تا شنید اسم این سرزمین کربلاست ، تا دید حسینش سر به آسمان میگه : إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون ...

گفتم که فراغ را نبینم دیدم

آمد به سرم از آنچه میترسیدم ....

*این زینب تا شبِ عاشورا مضطربُ نگرانِ ... یه استادی حرف قشنگی میزد ، حرف ذوقیِ خوبی بود می گفت دیدی از دومِ محرم تا عاشورا همه سینه زن ها  مضطربند ، هی از شب دوم سوم به بعد منتظری آخ عاشورا چی میشه ... اما روز عاشورا به بعد انگار همه یه جوری آروم میشن ...

آخه دلِ ما دلِ سینه زنا ، دلِ گریه کنا ، (اصلا ما همه مون اختیارمون دست خودمون نیست مگه نگفت شیعیان ما از زیادیِ گِلِ ما خلق شدن ببین خیالتُ راحت کنم) زینب دلش بگیره ، دل ما هم میگیره ، زینب مضطرب بشه ، ما هم مضطرب میشیم ، زینب نگران بشه ما هم نگران میشیم ، این نگرانی ادامه داشت ، تا اون وقتی که حسین دست رو قلبِ زینب گذاشت ، (آرام گرفت ...) اصلاً زینب عاشورا به بعد یه زینب دیگه شد اون بارِ رسالت و امانتی که حسین رو دوشِ زینب گذاشت ، خواهرم از اینجا به بعد تو قافله سالاری ...

کربلا رو از کربلا ببر کوفه ... ببر شام ... زینبم اون جوری میشی که خدایِ تو میخواد " الله اکبر "

میخواست هر چه از تو خدایت همان شدی

(فک کن این زبانحال حال برادر به خواهرِ ، حسینی که بعد عاشورا ، همه جا مواظب زینب بود فک نکنی از هم جدا شدن نه ... چهل منزل هر وقت پردۀ محملُ زد کنار  ، دید سر بالا نیزه داره نگاه میکنه ... زینبم ...*

میخواست هرچه از تو خدایم همان شدی

عاشق شدی ، شهید شدی ، جاودان شدی

باید بخوانمت ششمین دختر ز پنج تن

کبری ترین عقیلۀ این خاندان شدی

صبرِ تو را چگونه بلا سر بیاورت

زینب تو قبلِ خلق شدن امتحان شدی (مثلِ مادرت)

یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَكِ ... کیه زینب ؟ ... " وَما اَدراکَ .... کی میتونه بفهمه این خانم چه کرده ؟ ما شب دوم از بی بی نگیم کی بگیم؟ ...

دلشادی از شهادتِ عون و محمدت

ازاین که چون حسین تو هم بی جوان شدی

وقتِ وداعُ و بوسۀ آخر چه بر تو رفت

آرام جان که رفت تو هم نیمه جان شدی

. .

تا اون لحظه ، زینب کبری دید ، همۀ امیدِش داره میره ، زینب نگرانُ مضطرب ، زینبی که یه لحظه از حسینش جدا نشد ، دیگه راضی شد به رفتن حسینش ، دیگه آروم آروم با حسینش وداع کرد

ببرمت شب عاشورا ، شب عاشورا اون لحظه ها دیگه اون لحنش عوض شد :

شب آخرِ که پیشَمی ، حرم آشوبِ حسین

نگرانِ دلم نباش ، حالِ من خوبه حسین ...

*تو راحت برو نگران نباش ...*

من آب ازسرم گذاشته،به فکرِ اصغرت باش

میونِ گودال غربت،داداش مواظبِ سرت باش

*آخ قربونت برم بی بی جان ... دیگه از اینجا به بعد زینب یه زینب دیگه ست ...*

آئینه دار و قافله سالار و بی قرار شدی

بعد از حسین یک تنه یک کاروان شدی

بارِ امانت است که بر دوش میکشی

بیهوده نیست این که چُنین قد کمان شدی

جان را چه قابل ست که بی هیچ وحشتی

 صدبار پیش مرگِ امام زمان شدی ...

 شهادت خیلی موهبت والاییِ ... اونایی که شهید شدن رفتن تو بهشت  جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ... آرمیده اند ، اما اونایی که میمونن وظیفه شون خیلی  سنگین تره ...

زینب از کربلا که رفت ، همۀ بارِ کربلا رو به دوش کشید ، یه تنه یه کاروان شد ... (بارها جونِ امام شو نجات داد ... بالا سرِ علی اکبر یه دونه ش ... تو خیمۀ سوخته یه دونه ش ... بین راه چقدر ، اونجایی که تو شهرِ شام دید دارن خاکستر و آتیش میریزن رو عمامۀ زین العابدین ... بگذرم ... زینب یه نفری وایساد ....*

باید گلویِ مرثیه ها رو فشردُ و گفت

*اینهمه مصیبتُ و گفتم ، ورودُ ، عاشورا و خیمگاهُ  همه اینها برا زینب سخت نبود ... هرکی میخواد روضۀ زینبِ کبری بشنوه از اینجا به بعد بیاد با من*

باید گلویِ مرثیه ها رو فشردُ و گفت

کِی بیقرارُ مضطربُ و ناتوان شدی ؟

*مگه میشه زینب بیقرارُ و مضطرب بشه ؟ آره ... کجا ؟؟ ...*

 شهری که چشم بود سرا پایِ مَردُمش

آنجا شهیدِ تنه و زخمِ زبان شدی

*من یه سوال دارم؟ بچه ها جواب منو با گریه بدید ... نذارید جلوتر برم ...

میخوام بگم عمه سادات ، میخوام یه سوال ازتون بپرسم ؟ کدوم ورود سختتر بود؟ کدوم ورود به شما سخت گذشت ؟ فردا واردِ کربلا شدی سخت بود یا ورود به کربلا سخت بود یا ورود به اون شهری که سه روز پشتِ دروازه نگه داشتن ، شهر و چراغون کردن ...

بی بی جان فردا که وارد شدی همه مَحرَمات کنارت بودن ... عباست اومد ... علی اکبرت اومد ... حسینِ ت اومد ... اما ورود به شهر شام زن ها هلهله میکردن آخ یه عده کف میزدن ... وای ... وای ... خانم جان واردِ کربلا شدی ، خیمه ات رو بردن ...( ببخشید تو رو خدا روضه ورود همینه)

دستور دادن ... دور خیمه ها یه گودالی حفر کنند یه گودالی کندن ، خیمۀ مُخدَرات وسطِ خیمۀ بنی هاشم ... دور تا دورِ خِیمَتو محرما گرفتن ... ابی عبداالله دستور داد خیمۀ زینب رو یه جایی بزنند تو گودی باشه ... مشرف نباشه ، کسی نبینه ... حتی سایه شو کسی نبینه ... اما شهرِ شام چی ؟...

بردنِتون خرابه تو محلۀ یهودیا .... همه با دست خواهرِ حسینُ نشون می دادن ... خارجیا اومدن ...  وای ... وای ... آخ بی بی جان ، بردنِتون بازارِ برده فروشا ... یه سر زنجیر به بازویِ زینب ... یه سرِ زنجیر به گردنِ زینُ العابدین ...

ای حسین ....

.