نمایش جزئیات
روضه و توسل بسیار جانسوز _ شب دوم محرم _ ورود کاروانِ اباعبدالله علیه السلام به کربلا_حجتالاسلام استاد شیخ حسین انصاریان
بارگشایید شهیدانِ عشق
کعبه همین جاست در ایمانِ عشق
رونق دِیرُ و حرم از کربلاست
جلوۀ باغِ ارم از کربلاست
طوف گهِ عرش برین کربلاست
مهبطِ جبریل امین کربلاست
کرب و بلا درس وفا میدهد
تربت عشق است و شفا میدهد ...
گفت : بزنید خیمه ها رو ، زینب کبری اومد جلو گفت حسین جان ! این جا وقتی رسیدیم ، یه سرزمینیِ که تمامِ وجود منو از هول ، ترس ، اضطراب ، وحشت پرکرده ... پیاده شیم بمونیم ... ؟ خیلی زمین عجیبیه ... امام فرمودند :خواهر ! من ، با بابام ، با برادرم ، تو مسیرِ جنگ صفین از این جا عبور اومدیم بکنیم ، بابام گفت پیاده شو ، لشکر پیاده شد ... برادرم ، خواهر جان ! چهار زانو نشسته بود ، بابام اومد ، سرشو گذاشت رو دامن امام حسن ، خوابش برد . *داره برای زینب میگه *
یک ساعت بابام رو دامن امام مجتبی ، خواهر خوابید . کم کم بیدار شد ، سرشو از روی دامن که بلند کرد ، نشست . «فَبَکی بُکائاََ» چه گریه ای کرد خواهر ! ... مگه حالا گریه مهلت میداد به بابا ...
برادرم امام مجتبی گفت : بابا این چه نوع گریه ایه؟! این گریه دل سنگُ آب میکنه ... قلب ماهارو داره آتیش میزنه ...
فرمود : حسن جان ! من تو خواب دیدم این منطقه یه دریایِ خونِ ... داشتم به دقت این دریا رو نگاه میکردم،حسن جان ... دیدم حسین تو خون ها داره دست و پا میزنه ...*آی حسین جان ....
حسن جان ! دیدم حسینم استغاثه داره میکنه ... (استغاثه یعنی فریاد خواهی ...) یعنی تو این دریای خون داره میگه : «هَل مِن ناصر یَنصُرنی ؟ هَل مِن مُعین یُعینُنی؟ هَل مِن ذاب یَذب عَن حرمِ رَسولِ الله ؟ » بیدارشدم ... اما صحبتایِ زینب ادامه پیدا کرد ...
ای مرا دلبرُ دلدار،بیا برگردیم ...
خیمه برپا مکن اینجا بیا برگردیم ...
دم به دم دشمنِ خون خوارتری می آید
تا که فرصت بود ای یار بیا برگردیم ...
این جا هی گفت بیا برگردیم و نشد ... اما روز یازدهم ... !
حسینِ من به خودت قسم ، دلم نمیخواد برم ... تو که هشت روز پیش میگفتی بیا بریم ... به خودت قسم ، دلم نمی خواد برم ... می خوام اینقدر پیشت بمونم،تو گودال گریه کنم تا بمیرم ... بدنم بیفته کنار تو ...
نمی خوام برم ؛ اما دارن مارو می برن ... این مضمون مال یه شاعر آذریِ :دارن مارو میبرن ، یه لحظه حسینِ من بلند شو با این دو تا دستِ بریده ات برایِ من دعا کن که من با این زن و بچه سالم به شام برسم ... یه کسی به این شاعر گفت : اشتباه شعر نگفتی؟! دو تا دست بریده مال قمر بنی هاشمِ، گفت :نه اشتباه نکردم. به برادرم گفتم : با دو تا دست بریده ات منو دعا کن؛ مگه نشنیدی زینب کنار بدن رو به پیغمبر کرد «صَلی الله علیک یا رسول الله ، مَلیکُ السما ء،هذا حُسینک مُرمل بِالدِماء، مُقَطعُ الاعضاء ... »
حسین ......
.برچسب ها
- محرم
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- متن روضه
- متن شعر
- شعر مداحی
- اشعار مذهبی
- شعر و روضه ورود به کربلا
- گریز مداحی
- حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان
- مقتل خوانی
- شب دوم ماه محرم
- متن شعر شب دوم محرم
- شب دوم محرم
- ورودیه
- متن شعر برای روز دوم محرم
- متن شعر ورود کاروان امام حسین به کربلا
- ورود کاروان امام حسین به زمین کربلا
- متن روضه ورود کاروان امام حسین به کربلا
- قصه کربلا
- روضه روز دوم
- مرثیه خوانی
- روضه ورود كاراوان به كربلا
- زبانحال