حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ ایام شهادت ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام _ حاج میثم مطیعی

روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ ایام شهادت ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام _ حاج میثم مطیعی

مرهم حریفِ زخم زبان ها نمی شود

اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود

*خیلی ها نقل کردند مسعودی در اِثباتُ الوَصیةِ ، مجلسی در بحار ، ذکریا بن آدم راویِ این حدیثِ ، میگه خدمتِ علی بن موسی الرضا بودم ، جوادالائمه نشسته ، یه وقت با یه ناراحتی دست به زمین زد ، سر به آسمان بلند کرد ، داره فکر میکنه علی بن موسی الرضا فرمود : پسرم چی شده ؟؟ ... به چی فکر میکنی ؟؟ ... فرمود: به اون کاری که با مادرم زهرا کردند ... به خدا قسم اون دو نفر رو از قبر بیرون میکشم ... آتیششون میزنم ....*اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود(آخه مادرِ ما رو کتک زدند ... مادر ، انتقامتو میگیرم ... اون ملعونه کارِ خودشو کرده سم به آقا خورانده ..)

گریه مکن بهانه به دست کسی مده

با گریه هات هیچ مدارا نمی شود

خسته مکن گلویِ خودت را برایِ آب

با آب گفتنِ تو کسی پا نمی شود

*هی صدا میزد جگرم سوخت .....*

این قدر پیشِ چشمِ کنیزان به خود مپیچ

با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود ....

گیسو مکش به خاک دلی زیر و رو شود

در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود

با ضربِ دست و پا زدنت طشت می زنند

جز هلهله جواب مهیا نمی شود

*اُم فضل به کنیزها دستور داد هلهله کنند ، کسی صدایِ غربت آقا را نشنوه ... این کارا سابقه داره وقتی زینب وارد کوفه شد ... همه شروع کردند هلهله کردند ... یه وقت زینب میخواد حرف بزنه زنها دارن دف میزنن ، هلهله میکنن ، با اون ید اِلهی خودش اشاره کرد  وَ قَدْ اءَوْمَاءَتْ الَى النّاسِ اءَنِ اسْکُتُوا اشاره کرد ساکت بشید ، حتی زنگِ آویخته بر گردن شتران از صدا ایستاد ، در لسان امیرالمومنین شروع به حرف زدن کرد یا اءَهْلَ الْکُوفَهِ ، یا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ ... شروع کرد مردم کوفه رو رسوا کردن، گفت ، گفت؛ اگه زینب ادامه بده همه چی خراب میشه ، یه کاری کردن زینب آرام شد ...*

مبهوت می نمود به سرنیزه ای نگاه

کی جانپاه زینب و اطفالِ بی پناه

راحت بخواب چون که پرستار زینب است

*یه وقت لحنش عوض شد ... «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی» حسین جان فکر اینجا رو نمی کردم ، یه جمله دیگه هم گفت : اشاره کرد به فاطمۀ صغری «یا أخی فاطمه الصَغیرة کَلِّم ها» با این بچه حرف بزن ...

با غربتی که هست تو غارت نمی شوی

نیزه به جای جایِ تنت جا نمی شود

*آقا رو آوردن بالایِ پشتِ بام گذاشتن ...*

خوبی پشت بام همین است ای غریب

پایِ کسی به سینۀ تو جا نمی شود ...

.