حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم محرم- كریمی

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم محرم- كریمی

بسم الله الرحمن الرحیم الهم كن ولیك........ پهلو گرفته است، از اشك چشم سوخته دارو گرفته است سر با سر آمده، او پیش پاش از مژه جارو گرفته است از نور از طبق ،انگار چشم بی رمقش سو گرفته است وقت قدم زدن آمد، خمیده دست به زانو گرفته است مثل گُل سری است این لخته های خون كه به گیسو گرفته است تقصیر زجر بود از چشم های عمه اگر رو گرفته است خورشید صورتش از زیر گونه تا سر ابرو گرفته است رد غلاف نیست انگار تازیانه به بازو گرفته است لب باز می كند كنج خرابه با پدرش خو گرفته است *** قصه به سر رسید جانم به لب رسید كه از تو خبر رسید طاقت ندارمُ ،جز بوسه بر گلوی تو حاجت ندارمُ می بوسمت ولی، هدیه به غیر گریه برایت ندارمُ من دختر توأم ، اما به دختر تو شباهت ندارمُ تو رفتی از برم،الان به بعد یك شب راحت ندارمُ از شمر و حرمله از زجر انتظار محبت ندارمُ اذیت شدیم ولی، من نیتی به غیر شفاعت ندارمُ دشنام می دهند، با دختران شام رفاقت ندارمُ هی میخورم زمین، مثل گذشته آن همه قدرت ندارمُ چو مثل فاطمه است، از این قد خمیده شكایت ندارمُ دیگر نشانه ای جز پنج خط سرخ به صورت ندارمُ از معجرم مپرس، رغبت به صحبت از شب غارت ندارمُ لطفی كن ای پدر، امشب به جان عمه مرا با خودت ببر *** می رفت قافله،دورش پر از حرامی است، سر مست هلهله بابا یك مرتبه بخند، من قول میدهم نكنم از كسی گله این چشم های تار، امشب برای دیدن تو گشته مسئله باید چه كار كرد؟ با این همه كبودی و با این همه آبله باید از این به بعد با عمه ام نشسته بخوانیم نافله سیلی كه جای خود، مانده به گردنم رد انگشت سلسله خوردم زمین شبی،بین من و نگاه تو افتاد  فاصله من فكر میكنم ظلمی كه زجر كرده است نكرده است حرمله   یه جوری من رو آورد،من رو میكشید،می زد،می گفتم بزن،اما من رو به عمه ام برسان،وقتی به ناقه رسیدم،هی نفس میزدم،بین نفس هام، هی میگفتم:عمه عمه عمه   من فكر میكنم ظلمی كه زجر كرده است نكرده است حرمله   میخندیدم یادته،نگاه به لب و دهانم میكردی یادته،من و بغل میكردی یادته، هی به من میگفتی مادرم یادته، من دیگه مثل اون رقیه نیستم،دختر و لبخندش،لبخند و لب و دهان،لب و دهان و دندان.   دندان من شكست آینه ی كلام پریشان من شكست دندان من شكست   آخه انگشتر دستش بود،انگشتر تو دستش بود،با اون انگشتری كه بازی میكردم دندان من شكست.   دندان من شكست   بچه دندانش بشكنه كلامش عوض میشه،شین رو س ِ میگه.   دندان من شكست آینه ی كلام پریشان من شكست   راه و روش دختر داری اینجوریه ،میخوای گوشواره از گوش دختر بچه در بیآری، فقطم باباش باید این كارو بكنه.مادرم میتونه،اما دختر دوست داره پدر گوشواره اش رو در بیاره،چون تا میخواد دردش بگیره،میگه:یواش.بابا هم قربون صدقه میره.

متن مقتل این جوری میگه:سر مطهر رو آوردن در حضور اون مظلومه گذاشتند،پرده رو از رو سر برداشت،پرسید:ما هذا رأس؟این سركیه؟گفتند: هذا رأس أبوک.سر باباته. خود را بر آن سر مطهر انداخت شروع كرد صورت پدر رو بوسیدن،به سر و سینه زدن،اینقدر با دستای كوچیك خودش به دهان زد،دهان پر خون شد و گفت: یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبكَ بِدِمائكَ، محاسنت رو كی با خونت رنگ كرده؟ یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ؟ رگ های گردنت رو كی بریده؟ یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی؟ بابا من سه ساله هستم یتیم شدم. كی من رو بزرگ كنه؟ بعد شروع كرد به گلایه كردن:بابا نگامون كن،  یا أبتاهُ، منْ للنّساءِ الحاسرات؟  زن هارو نگاه كن معجر ندارن! یا أبتاهُ، منْ للْأَرامِلِ المسْبیّاتِ؟ پدر جان، چه كسی دادرسی از این زنان بیوه و اسیر می كند؟ یا أبتاهُ، منْ للْعیونِ الْباكیاتِ؟ چشم های گریون مارو نگاه كن! یا أبَتاهُ، مَنْ لَلشُّعورِ الْمَنْشورات؟نگاه كن ببین موهامون چه وضعی داره. یا أبتاهُ، منْ بَعْدكَ واخَیْبَتاهُ؟ یا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ؟ بابا جان تو رفتی ما بی چاره شدیم! یا أبتاهُ، لَیْتنی كُنت لَك الْفِداء. ای بابا كاش من برات می مردم. یا أبتاهُ، لَیْتنی كَنت قَبل هذا الْیَومِ عمیاءَ. بابا جان كاش من كور می شدم تو رو اینجوری نمیدیدم

توضیحش هم این یك خطه:

 

ساربان ضربه ی دستش چقدر سنگین است

تازه انگشتر او سنگ یمن هم دارد

زخم های سر و روی پدرش را كه شمرد

گفت با عمه چرا زخم دهن هم دارد؟

حسین......

بابا جان كاش من زودتر از این از دنیا می رفتم، من تو رو این طوری نمیدیدم،هی گریه كرد،اشك می ریخت،نفسش به شماره افتاد، گریه راه گلوش رو گرفت: مثل مرغ سر كنده گاهی سر رو طرف راست بعد طرف چپ میگذاشت،میبوسید ناله میكرد،ریش پر خون پدر رو میگرفت پاك میكرد،حسین،همیشه بدنش تازه است،بس كه سر تر و تازه بود،هی خوت می آمد جاری میشد، زن ها دورش رو گرفتند،گفت: بابا این زنهای جوون مرده چه كنند،شیون از همه بلند شد. ثم إنها وضعت فمها على فمه الشریف و بکت طویلا،قشنگ ببین بچه سه ساله سر زخمی بغل كرده. آروم آروم لبش رو رو لب بابا گذاشت،شروع كرد لب بابا رو مكیدن، همینطوری آروم آروم سرش رو زمین گذاشت،صورت رو صورتش بود،اینقده گریه كرد دیدند،آخرهای گریه دستش باز شد،سر غلتید یه طرف رقیه یه طرف، ای حسین.........

چقدر زخمی ِ چشمات بمیرم برات

چقدر خونی ِ لبهات بمیرم برات

شبیهه خودم پریشون و پر خون ِ موهات بمیرم برات

حالا بعداز اون همه عذاب توی آغوشم یكم بخواب

به چشم كسی خواب نیومده بعد از اون مجلس شراب

ناله میزم وای وای كریه میكنم های های

نگفته بودی با سر میای بابا نگفته بودی با سر میای

هركی هر جا نشسته صدا بزنه یا حسین............

.