حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها- شب سوم محرم- سعید حدادیان

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها- شب سوم محرم- سعید حدادیان

بابا هر جا خواستند مارو بزنند عمه بازو سپر میكرد،اگه عمه نبود همون شام غریبان جون داده بودم،اگه میبینی این نیمه جونم باقی مونده،به خاطر فداكاری های عمه است،اما كاش خودم كتك میخوردم،آسیب به عمه نمی رسید، من برا بازوهاش نگرانم گمون نكنم عمه ام زیاد زنده بمونه،اما اگر یه شب ازش جدا افتادم ساعتی،بابا جان تقصیر عمه نبود مارو تند می بردند،مثل امروز كه رفتیم مجلس یزید،تند می بردند اُسرا رو،با صورت زمین می خوردند بچه ها، ناقه ها اون دل شب تو بیابونها به هوای جایزه گرفتن لشكریان تند می رفتند،نتونستم خودم رو كنترل كنم،از رو ناقه افتادم،عمه رو بردند،قافله رفت،من ازقافله عقب افتادم،بابا،بچه ی گم شده وقتی پیداش میكنند آب بهش میدن،طعام بهش میدن،نوازشش میكنند، بغلش میكنند،من یه دفعه گوشم سوخت،چشمم سیاهی رفت،دیدم یكی داره داد میزنه،یه جوری زد از نفس افتادم،وقتی رسیدم به قافله،دیدم نمی تونم با عمه حرف بزنم، نخواستم نمك به زخمش بزنم،اما رفتم لای نیزه ها بین همه سرها یه سره از همه بیشتر آسیب دیده ، خودتم خوب می دونی، سرهای شكافته با شمشیر شكافته شدند،اما سر عموی من با عمود خُرد شده،سر عمو رو بسته بودند،چشمم خوب نمی دید ،حرفامو با  عمو زدم، عمو جان، چشمت روشن!دیگه چشمم خوب نمی بینه... آی گریه كن های حضرت رقیه، بابی است در مقاتل،بابُ الرأس الحسین علیه السلام اگه بخوام فقط عناوین این كتاب رو براتون بخونم بعید می دونم كسی سالم از مجلس بیرون بره.بعضی از روضه ها رو اصلاً نمیشه طرفش بریم. مجلس یزید خطبه حضرت زینب سلام الله علیها؛ یه جمله داره بی بی بگم بریزی به هم. بابا برادرت میآد خونه،به خانمت میگی روت رو كیپ بگیر،برادر تو مثل برادر می مونه برا خانمت،میگی باشه دوست ندارم صورتت رو كسی ببینه، عبارت مقتل میگه: بی بی ، رو كرد به یزید ملعون فرمود:آیا درسته بنات رسو الله رو با روی باز،شهر به شهر تو بازار ها بین مردم گردوندی و دیدند، عبارت اینهوَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تو صورت های مارو باز نگه داشتی. این یه كلمه شه، حرم زینب سلام الله علیها سوریه برو ببین همین خطبه رو كاشی كاری كردند تو حرم. تو مجلس یزید دست ها كه باز شد،آستین ها رو  صورت گرفتند، اما دیر شده بود وقتی خودشون رو میزدند یه عده به جا دلسوزی حواسشون..... یكی صدا زد یزید: هب لی الجاریة این اسیر و به من هدیه میكنی. تاریخ طبری بد نوشته: دختر خودش رو انداخت رو سینه ی عمه،عمه جان، بابامو كشتند بس نبود،حالا من رو میخوان به كنیزی ببرند. فرمود نمی تونند عزیزم، عمه ات زنده است، مگه از جنازه من بخوان رد بشن،محاله.. بارها دیدم تو مقتل روز عاشورا ،چهارهزار تیرانداز در یك عرصه امام حسین رو محاصره كردند،این مال قبل از وداعه، تو این تیرهایی كه زدند یه تیر خورد به این وسط لب،نوشته اند دو تا دندان ثنایا،این دو دندان جلو همون جا شكست،این تیر خورد به دندون شكست، من باقیش رو نمی گم، ولی از هر عاقلی بپرسی، یه نفر زخمیه، با صورت از اسب خورد زمین،چی میگه؟ این سر از گردن اسب آویزان بوده، آیه قرآن خوند سوار با چوب زد،چی میشه؟چیزی میمونه،بعد عبیدالله ملعون به این لب ها زده. چه جوری این بچه بابا رو شناخته؟.....بوی پیراهن، بوی بابا. از همون مجلس یزید ملعون همون جور كه بوی پیراهن یوسف را از فرسنگها حضرت یعقوب حس میكرد.بچه اگر عطر و بوی معنوی بابا رو حس نمیكرد بهونه نمی گرفت.توی جنگ زیاد پیش می اومد،بعضی از این رزمنده ها سحر می رسیدند،دو و سه نصف شب برا مرخصی می اومد.تا می رسید می دید زنش،مادر زنش، مادرش گریه می كردند،یه جور دیگه بودند.می گفت:بابا من كه اومدم چرا گریه میكنید؟كسی شهید شده؟نه ..بعد زنه میگفت:دیدی گفتم یه خبریه، این بچه از سر شب چقدر بهونه گرفت. هی می گفت:بابا بابا، معلوم شد باباش داشت می اومد. سر و كه آوردند تو خرابه همه به هم گفتند،یه خبری بود هی میگفت: بابا. مجلسی علیه الرحمه می نویسه:وارد شدند همه رو زدند.آخه تو باشی می ذاری سر بریده رو جلو بچه ات بذارند،جلو بچه ی برادرت بذارند. اومد جلو گفت:نمیذارم،زدند همه رو . اونی كه باباش رو می خواست كو؟ بچه از یه گوشه گفت:منم. كسی رو نزنید،منم. بسه هر كی رو زدید. بابا نمی خوای من و ببری؟ ببین سر من چقدر كتك می خوردند.یه بار سرت رو بذار تو دامن یه بچه سه ساله،خودت رو بزن به خواب، بگو یه نفر بهش بگه سر شما رو از رو زانوش برداره بذاره زمین، ببین زورش میرسه؟ ببین زور بچه میرسه سر بلند كنه؟ اگر دیدی یه بچه ای تونست سر بریده رو برداره، بدون سر سبك شده....اللهم عجل لولیك الفرج... پیغمبر فرمود: اگه پسرت خورد زمین، نهایتاً كمكش كن از رو زمین پاشه، این مَرده باید مَرد میدان شه ولی اگه دختر خورد زمین بلندش كن دامنش رو بتكون،كمكش كن، می خواد مادر شه. بذار مهربونی ببینه. گفت:بابا چه خبر بود.؟هر كی رسید مارو زد. مگه تو چیكار كرده بودی؟ اسمت رو می بردیم می زدند... .