نمایش جزئیات
متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها ،سوم محرم-حاج محمودكریمی و میرداماد
عمه شب ِ محبوب ِامشب معلوم ِ حالم خوب ِ امشب می كوبه قلبم مثل گنجیشك عمه دلم آشوب ِ امشب بابام می خواد بیاد عمه ببین كه جای اون دست سرخی هنوز رو گونه داره اگه داشته باشه هنوز خوب ِ، بابام می خواد بیآد،با سیلی صورتم سرخ مونده باشه عمه ببین كه جای اون دست سرخی هنوز رو گونه داره بابام داره امشب میآدش آی بچه ها كی شونه داره؟ تاریك ِ اما خیلی خوب ِ مهتاب امشب نیست عمه چرا عزیزم؟چرا تاریكی خوب ِ؟ بابام من و اینجور ندیده موهام مرتب نیست عمه رخت هام مرتب نیست عمه از درد لب هام زیر دندون زخم ِ توی لب هام میسوزه شب ها چقدر سرده خرابه عمه كف ِ پاهام میسوزه كاشكی مدینه بودیم عمه ای كاش نامحرم نداشتیم عمه مرهم نداریم كاش می شد معجر رو زخمامون میذاشتیم عمه بابا بیاد خرابه منم باهاش میرم ایشاالله بابام بیاد میگم بهش كه عمه یه پا مرد ِ ماشاءالله میگم بهش وقتی كه رفتی عمه به جای ما كتك خورد افتادم از رو ناقه اون شب با مشت دندونام ترك خورد افتادم و از حال رفتم من خواب بودم با لگد زد اصلاً نفهمیدم چی شد بابا خلاصه خیلی بد زد یه جوری زد،بابا توی تاریكی نمی دیدم دست از كجا میآد. خیلی دیگه بی حوصله ام من عمه پس چرا بابام نیومد؟ خیلی دیگه بی حوصله ام من بابام خیلی دیر كرده كاری براش پیش اومده یا موهاش به نیزه گیر كرده یه جوری گریه كرد، یزید ملعون از خواب بیدار شد،تا اون لحظه گریه ی بلند قَدِقَن بود،دیگه همه دل و زدن به دریا های های گریه كردن،اون نانجیب از خواب بیدار شد،چه خبره؟بچه ی حسین بیدار شده،بهونه ی باباش رو گرفته.گفت: خوب سر باباش رو براش ببرید ما بتونیم بخوابیم..... حالا توی خرابه چه خبره؟ یه حسی داره میگه الان جونم به روی لبهام اومد عطر بابام ِ بوی سیب ِ عمه كمك كن بابام اومد سر رو آوردن جلوش گذاشتن روی زمین،گفت: هذا رأسُ مَنْ؟ قالوا هذا رأس أبیک. اینم بابات یا أبتاه ! مَن ذا الذی خضّبك بدمائك؟ محاسنت رو كی خونی كرده؟ مَن ذا الذی قطع وریدك؟ رگ گردنت رو كی بریده؟ مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟ من و چرا یتیم كردن؟كی این كارو كرد؟بابا كی یتیمت رو بزرگ كنه؟كی برای این زن های بی كس موند؟ یه نگاه به اینها بكن ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف لب روی لب های بابا گذاشت گم كردم عمه دست و پامو جونی نموده توی دستام عمه مراقب باش نیوفته بابام رو بگذار روی پاهام بابا سلام ویرونه مون رو امشب چراغون كردی بابا سنگین شده سایه ات عزیزم یاد غریبون كردی بابا حالا می خواد گله كنه:بابا،بابا بابا نیآوُردی عمومو شكوه به عباست كنم من چشمام نمی بینه كه باید با دست احساست كنم من چشمام نمی بینه كه با دست دارم پی چشمات می گردم تو حسرت یك بوسه مُردم دارم پی لب هات می گردم من چی شدم تو چی شدی وای بر باد رفته آرزوهام تو بوی ِ خون ِ روی موهات من بوی دود ِ روی موهام دروغ ِ هر كی گفته ما پیش دشمن كم آوردیم بابا خیالت جمع باشه بابا غذا دادن نخوردیم اما بابا ازتو چه پنهون،ان شاءالله دخترت رو ببخشی،چاره ای نبود،بابا جان توی كوچه های شام تا مرگ با عمه ها صد بار رفتم از تو چه پنهون تا رسیدیم بابا بگم؟بازار رفتم *** بابا همین غروبی پیش دختر بچه ها رفتم گفتم منم بازی ولی آنها هولم دادند *** نبودی تو بابا، ز هر گوشه غم ریخت ببین جای خالیت، چه خاكی سرم ریخت امروز روز عاشورای ِ رقیه است،آروم نباش با قد خمیده موهام زد سپیده ببین كار زجر و ، قیافه ام به هم ریخت ببین دندونامو،یه جور زد اونم ریخت بابا این و فقط به تو نشون میدم ببین زیر چادر، موهام هم یه كم ریخت بابا این رخت و لباسم،خنده داره مگه نه؟ بابا این التماسم، خنده داره مگه نه؟ هر جا می زدن، هر جور می زدن با سنگ می زدن،با چوب می زدن مردا می زدن، زن ها می زدن هی گفتم پاهام، با پا می زدن می خوردم زمین، اما می زدن كافی بود بگم:زهرا می زدن یه چند روزی بعد ِ كبودی ِ پلك هام رسیدم به شهر ِ پُر از زخم و دشنام دلم خواست بمیرم، تا نذری نگیرم من از یك غریبه، تو دروازه ی شام *** اول صدا زد: مَن ذا الذی خضّبك بدمائك؟ بابا یه سئوال داشتم از عمه ام،حالا جوابش رو گرفتم، بابا شب عاشورا دیدم همه خضاب كردن،گفتم:عمه بابام چرا خضاب نكرد؟عمه درست جوابم رو نداد،گفت:بابات عزادار ِ، حالا نگاه میكنم:محاسنت غرق خون ِ،بابا: مَن ذا الذی قطع وریدك؟ بابا لحظه ی آخر بچه ها بهم گفتند :عمه بجای اینكه صورتت رو ببوسه،زیر گلوت رو بوسه زده،هی تو راه به خودم میگفتم:یعنی چرا عمه زیر گلوی ِ بابامو بوسیده؟من نشنیدم تا حالا كسی زیر گلوی كسی رو تو وداع ببوسه، تا نگام به رگ های بریده افتاد، آخ قربونت برم كی رگ های گردنت رو بریده؟ یه نگاه به لب های باباش كرد، بابا جواب سئوال سومم رو هم گرفتم، بابا دیدم هی چوب خیزران بالا میره،گفتم:عمه كجا رو دارن چوب میزنند؟ دست جلو چشمام گرفت، وضعت فمها على فمه الشّریف لب هاشو گذاشت رو لبهای بابا، حسین..... یا أبتاهُ، لَیْتنی كُنت لَك الْفِداء بابا ای كاش من زودتر برات مرده بودم، یا أبتاهُ، لَیْتنی كَنت قَبل هذا الْیَومِ عمیاءَ. كاش كور شده بودم تو رو اینطور ندیده بودم، حتّى غشی علیها غش كرد اینقدر گریه كرد،وقتی صداش افتاد همه اومدند دورش، فلمّا حرّكوها هی تكونش دادند، آی خانم جان،عزیزم،دیدن دیگه صداش بلند نشد،ای وای..... .
برچسب ها
- حاج محمود کریمی
- سید مهدی میرداماد
- متن روضه حضرت رقیه (س)
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب سوم محرم
- متن روضه شهادت حضرت رقيه
- متن روضه شهادت سه ساله اباعبدالله الحسين
- متن شعر مداحي حضرت رقيه
- شعر روضه شهادت حضرت رقيه
- متن روضه براي حضرت رقيه
- متن روضه شب 3 محرم
- حاج محمودكریمی و میرداماد