نمایش جزئیات
متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها شب سوم محرم- طاهری
خشكی ِ چشم ِپشیمانِ مرا دریابید به غباری سر ِ مژگانِ مرا دریابید من اویسم ز قَرَنْ آمدم آقایم نیست چشمهایِ ترِ حیرانِ مرا دریابید كاش می دیدم و با گریه كنان می گفتم حالِ آقایِ پریشانِ مرا دریابید می زنم سینه به پایِ غمتان تا یك روز سینهی خستهی سوزانِ مرا دریابید مُنتهای آرزوی ماست كاش در روضه فقط جان بسپارم پیشت كاش در كرب و بلا جانِ مرا دریابید قاطی ناله ها، خوشبحال اون كسی كه گوشش مَحرم صدای حضرات میشه،چشمش مَحرم میشه گریه ی مادر ِ تو می رسد از روضه ی ما دست ها، چاكِ گریبانِ مرا دریابید صدای گریه مادر میآد چی میگه؟ مادرت باز به سر می زند و می گوید پسرِ تشنه و عریانِ مرا دریابید آقا...كجا می خوام ببرمت؟ عمّه ی كوچكِ تو داشت به زینب می گفت زخم هایِ لبِ مهمانِ مرا دریابید……. شاعر:حسن لطفی *** السلام علیك ِ یا سیدتی و مولاتی یا رقیه سلام الله علیها دلخورم از شام آهم را تماشا كرده اند چشمهی چشمِ مرا از گریه دریا كرده اند امشب دختردارها حرف منو بهتر میفهمند سخت بابا به غرورِ دخترت بر خورده است با من از بس مردمِ بی خیر بد تا كرده اند كوچه گردی، ریسمان، نانِ تصدق، كعب نِی خیلی از این بدترش را بد دهان ها كرده اند هر كجا در راه افتادم سرم آورده اند با لگد، كاری كه با پهلویِ زهرا(س) كرده اند ای بابا،ای بابا،معذرت می خوام از بی بی حضرت سكینه سلام الله علیها،از امام زمان(عج)، این روضه ها رو اگه كم بذاریم، كم كم میآن حقانیت روضه رو زیر سئوال میبرند. گفت:بابا صورتی از من نمانده بسكه خوردم پشتِ دست كاشكی حداقل یكی با من هم دلی میكرد، وقتی گریه میكردم هق هقم را از سرِ لج سخت دعوا كرده اند آه، دندان هایِ من یك در میان افتاده اند یه پشت دست ان شاءالله از كسی نخوری،اگه محكم بخوری،دندانهای آدم بزرگم میریزه ،این بچه دندوناش شیریه،نه یه بار،نه دو بار،هر موقع گفتم بابا،هی زدند،هی زدند آه، دندان هایِ من یك در میان افتاده اند بی هوا تا آستینِ غیظ بالا كرده اند تا به حدِّ مرگ بعد از آنكه هر بارم زدند از سرِ نو از خدا مرگم تمنّا كرده اند فهمیدی یانه؟ یعنی هی میزدند،میگفتند خدا مرگت بده،چقدر مارو به زحمت میندازی،هی از رو ناقه می اُفتی......دختردارها از اینجا رفتی هر وقت خواستی موهای دخترت رو شونه كنی یادت باشه،دختر وقتی باباش داره میآد، هی میره زود التماس مادر میكنه ، مادر بیا موهام رو مرتب كن،بابا داره میآد،میخوام منو قشنگ ببینه. بابا بابا ریشه ریشه فرش ِ سرخِ گیسوانم ریخته می دونی چرا؟ بر سرم با پا یهودی ها تقلّا كرده اند شامیان ناز ِ یتیمانه نمی دانند چیست! غیرِ اَخم و قهر و تندی كاری آیا كرده اند؟ دخترت را زَجر كُش كردند هَرزه چشم ها غربتم را سنگ و خاكستر تسلّیا كرده اند خوب شد بابا عمو با ما نیامد تویِ كاخ تا نبیند پای ماها را كجا وا كرده اند بابا خیلی بهم بر خورده،بابا غرورم رو له كردند،تو مجلس یزید زن یزید سر برهنه اومد، دیدم یزید عبا شو در آورد رو سرت انداخت،بابا ما با آستین رو صورتمون رو پوشوندیم خوب شد بابا عمو با ما نیامد تویِ كاخ تا نبیند پای ماها را كجا وا كرده اند مهربانِ من رفیق ِ تازه پیدا كرده ای خیزرانها بر لبِ تو جشن بر پا كرده اند این همه روضه شنیدیم و خوندیم،اگه از این گروه داعش ملعون این مسائل رو ندیده بودیم،باورش سخت بود زیور آلاتِ حرم بازیچه هایِ دختران چند سر اسباب بازیِ پسرها كرده اند....... شاعر: علیرضا شریف سرت روی نیزه انگار تكون خورده رو لب و دندون ِ تو خیزران خورده زخم پیشونیت رو سنگ ها وا می كردند روی نی سرت رو جا به جا می كردند بابایی حسینم،بابایی حسینم بعد تو ماها رو به اسیری بردند بابا گوش تو بگیر دست شمر و زجر و حرمله سپردند نمیدونی درد این كبودی ها رو طعم رد شدن از تو یهودی ها رو بابایی حسینم،بابایی حسینم حالا كه بابا جون مرهمی ندارم زخمات و میبندم با لباس پاره ام دیگه قصه ی زخم سرم بمونه سوختن لباس و معجرم بمونه بابایی حسینم،بابایی حسینم *** خیلی حرف ها داشت میخواست به بابا بزنه،تا میومد راه بره،تاول های پاش مزاحم بود،هر كی میومد بغلش میكرد،میگفت: برید اگه بابام بیاد به بابام میگم،همه حرف ها،درد و دل ها،كبودی ها،زخم هایی كه داشت،اما تا روپوش رو از رو طبق كنار زد،نگاش افتاد به سر بابا،ای كاش فقط سر بریده بود،لب ها پاره، صورت زخمی،محاسن سوخته، همه حرف های خودش یادش رفت، صدا زد مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْكَ، مَن ذا الذی خضّبك بدمائك؟ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی؟ می خوای با رقیه هم ناله بشی بسم الله،هر كجا هستی بگو:حسین....گره تو كار ِته،شب باب الحاجات ِ،می خوای حرم رقیه بری؟كربلا می خوای؟حسین...... .