حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها_شب سوم محرم_حجت الاسلام والمسلمین سید حسین مومنی

روضه حضرت رقیه سلام الله علیها_شب سوم محرم_حجت الاسلام والمسلمین سید حسین مومنی

اجازه بدید من میخوام یه مطلبی رو از رو بخونم،امشب بغض گلوها رو گرفته،امشب شب گریه هست.اگه تو جمع ما خانمی هست،دختر خانمی هست سایه ی پدر از سرش رفته من ازتون عذرخواهی میکنم.رفتم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها اتاق عقدی بود،عقدی بخونم،اسم عروس خانم و آقا دوماد رو نوشتیم و مهریه رو نوشتیم و عروس خانم و آقا دوماد وکالت میدید و بله و پدر عروس خانم وکالت میدید عقد جاری بشه؟پدر عروس خانم دو سه بار گفتم یه مرتبه عروس خانم زد زیر گریه،چه گریه ای! تا اومدم بگم چرا؟ دیدم خانم ها همه گریه میکنند،داداش عروس خانم،عمو،دایی..یه وقت دوماد زد رو پام عروس خانم فررند شهیدن،گفتم ببخشید نفهمیدم؛عقد نکاح میخوندم همه گریه میکردند،عمو کنارشه،مادر،عمو،دایی کنارشن،همسر خوب خدا قسمتش کرده ولی بابا یه چیز دیگه ست.

جشن تکلیف یه دختر شهیدی بود،پدرش در اثر عوارض شیمیایی به شهادت رسیده بود،ما رفتیم برا عرض تبریک یه وقت دیدم صدا گریه ی خانم ها بلند شد،تعجب کردیم،همسر شهید آمد گفت:حاج آقا میشه بیاید با فاطمه صحبت کنید؟رفتم در اتاقش در زدم،عمو جان چی شده؟اومد در رو باز کرد دیدم چشما پف کرده از بس گریه کرده،گفتم چی شده؟ما همه بخاطر تو آمدیم؛گفت:عمو ما دخترا وقتی به تکلیف میرسیم چیزی که به هم نشون میدیم هدیه ی بابامونه،الان جای خالی بابامو دیدم دلم گرفت.

من تو خونه استراحت میکردم دوی  بعدازظهر بود چند تا کلاس داشتم خسته بودم،دیدم در خونمون رو میزنند،در رو باز کردم دیدم گداست،گفتم مرد حسابی الان وقت گداییه؟درو بستم آمدم تو،داشتم میمومدم تو دخترم عبای من رو گرفت،بابا گناه داره.تا گفت گناه داره یه حالی شدم...برگشتم یه چیزی به این گدا دادم.فقط کافیه سه ساله ی حسین الان به باباش بگه بابا اینا گناه دارند...تو رو خدا دلتون برای حرمش تنگ نشده؟اونایی که نرفتید! وقتی وارد حرمش میشید یه صحن کوچولو،یه ضریح کوچولو،یه قبر کوچولو که دلا اسیر این قبره...من از مکه،عمره مشرف بودم برگشتم منزل،دخترم خواب بود،تا صدای منو شنید از خواب پرید،پرید تو بغل من دست به گردنم...هرچی میخواستن جدا کنن میگفت:بابامه بابامه...بعد ده دقیقه یه ربع که دستی به سرش کشیدم اول کلامی که این دختر به من گفت این بود:موهاش رو کنار زد گفت:بابا ببین اینجام کبود شده! حالا تعجب نکنید اگر رقیه پاهای پر آبلش رو نشون باباش داده باشه،بگه بابا ببین صورتمو! بابا بیین گوشمو...تعجب نکنید...

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب "ریاض القدس" جلد دوم صفحه ی سیصد و بیست و سه.این کتابی که دستمه کتاب"رمزالمصیبه"آیت الله موسوی دهسرخی اصفهانی جلد سوم صفحه سیصد و بیست و یک

"چون اولاد رسول و ذراری فاطمه بتول علیها سلام را در خرابه ی شام منزل دادند، آن غریبان ستمدیده و آن اسیران داغدیده، صبح و شام برای جوانان شهید خود در ناله و نوحه بودند. عصرها که می شد آن اطفال خردسال  یتیم درب خرابه صف می کشیدند، می دیدند که مردم شام دست اطفال خود را گرفته آب و نان تحصیل کرده به خانه های خود می روند.

 آن طفلان خسته مانند مرغان پر شکسته دامن عمّه را می گرفتند که ای عمّه، مگر ما خانه نداریم؟ مگر بابا نداریم؟

در میان آنها دخترکی بود از امام  حسین علیه السلام به نام فاطمه بنت الحسین  *یا رقیه بنت الحسین،دعوای اسمی و سنی نداریم...تا آنجا که میفرماید:"چون به شام خراب رسیدند مجلس یزید دیدند و در ویرانه منزل کردند،دل نازک آن دختر در خرابه به تنگ آمد*امروز صبح وقتی مراسم شیرخوارگان بود جناب غلامرضا زاده یه مطلبی رو گفتند:یکی از رفقاشون که ظاهرا تو بعثه بوده اون اوایلی که رفته بودند از ایران دخترش تماس میگرفته میگفته بابا سوغاتی یادت نره ها! یه چندروز دیگه که گذشت به ده روز رسید دختره زنگ زد گفت:بابا سوغاتی نمیخوام خودت بیا و یکی از کساییه که تو منا مفقود شده،این دختر هنوز حسرت داره باباش برگرده...*

در یک شبی شور دیدن پدر به سرش افتاد،در کنج خرابه زانو بغل گرفت،از هجر پدر اشک میریخت،از این مقوله به خیال پدر گفتگو داشت،سر روی خاک غمناک نهاد،آنقدر گریه کرد که زمین از اشک چشمش تر و گل شد،در این بین به خواب رفته و خواب پدر رادید که سر پدر در میان طشت درپیش روی یزید است و با چوب به لب و دندان پدر میزند و سر پدر در زیر چوب استغاثه ی به درگاه خدا میکند.آن صغیره ی مظلومه ازدیدن سر پدر و خوردن چوب به فزع درآمد،با وحشت از خواب بیدارشد،چنان صیحه کشید که خرابه نشینان پریشان شدند،فریاد میکرد:ای پدر غریب من! ای طبیب دردهای من! عمه و خواهر به گرد او حلقه زدند و سبب گریه و ضجه ی او را پرسیدند،آن صغیره ی مظلومه میگفت:الان پدر مرا بیاورید؛نور چشم مرا حاضر کنید.عمه الان در خواب دیدم که سر بریده ی پدرم در حضور یزید است و دارد چوب بر لبان وی میزند،من سر بابایم را میخواهم

هرچه خواستند وی راساکت کنند ممکن نشد،ناله اش دم به دم بیشتر میشد،امام سجاد پیش آمد و خواهر را در بر گرفت و به سینه چسباند و تسلی میداد که نوردیده صبر کن،آنقدر از گریه دل مارا مسوزان؛آن مظلومه آرام نمیگرفت،آنقدر گریه کرد تا در دامان زین العابدین غش کرد.امام به گریه درآمد،اهلبیت رسالت به شیون درآمدند،آن ویرانه از ناله ی اسیران یک بقعه گریه شد،دختر بیهوش،مخدرات در خروش؛به سر میزنند،به سینه میکوبند،خاک بر سر میریزند و گریبان میدرند؛صدای ایشان به کاخ یزید رسید.

طاهر بن یزید دمشقی میگه سر یزید رو پای من بود و برایش قصه میخواندم تا خوابش ببره این ملعون.میگه وقتی دیدم صدای شیون بلند شد روپوش طبق کنار رفت،با صدای بلند از آن سر بریده شنیدم ناله زد زینبم دخترمو آرام کن خواهر! بعد رو کرد به یزید و فرمود:یزید من با تو چه کردم که ما رو کشتی؟عیالم را  اسیر کردی؟یزید از این ندا و از آن سر برداشت که طاهر چه خبر است؟گفتم:نمیدانم در خرابه ی اسیران چه اتفاقی افتاده که در جوش و خروشند! یزید غلامی فرستاد که برو خبر بیاور و احوال بپرس.غلام خبرآورد که دختر صغیره ای از امام در خواب،پدر را دیده و آرام و قرار ندارد،بس که گریه کرده.آن خبر را برای یزید نقل کرد؛یزید تا این خبر را شنید،گفت:پدر میخواد؟

"ارفعوا راس ابیها الیها..."*از خانم ها میپرسم! دختر خانم ها اگر جلو چشمت ببینی بابات زمین خورده،دختر نفسش بند میاد اصلا،جون دختر به باباش بسته ست،درست میگم خانم ها؟امان از وقتی که ببینه مثلا یه اتفاقی داره برای باباش میفته،*

نمیدونم ترجمه کنم یا نه؟ طَرَحَ یَطرَحُ یعنی پرتاب کردن،حجر هم یعنی دامن...یزیددستور داد بابا میخواد :" ارفعوا راس ابیها الیها واطرحوا راس الحسین بحجرها" سر رو آوردن جلوی این نازدانه گذاشتن؛یه وقت دیدن این نازدانه خم شد لباش رو، رو  لبای باباش گذاشت، با یه دست سر بابا رو گرفت،با یه دست اونقدر به لبا  زد...

بابا بابا بابا بابا بابا

چون نوای نی، نوایم سوخته

این زمین داغ است پایم سوخته

شما  هم با رقیه ناله بزنید:حسین حسین...

به نیابت از مادر رقیه، به نیابت از مادر امام زمان:

"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"

.