حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه جانسوز_ حضرت رقیه سلام الله علیها -حاج کاظم دانایی

روضه جانسوز_ حضرت رقیه سلام الله علیها -حاج کاظم دانایی

هر کاری کرد،این دختر با سر بریده ی باباش روبرو نشه ..." گفت سر و برگردنید قول میدم خودم آرومش کنم،اما تا چشمش به سر بریده ی باباش افتاد ..."*

بابا ....

دیگه تمومِ گریه و زاریم

تمومِ این شبای بیداریم

اخه نگفتی دختری داری ....

به زحمت میگه این سر و بغل گرفت تو خرابه راه افتاد،عمه ی سادات صدا میزنه،رقیه جان کجا میری ..." صدا زد عمه برم دخترای شام و خبر کنم ...." انقده به زخم دل من نمک نزنن منم بابا دارم ...."

 

دیگه تمومِ گریه و زاریم

تمومِ این شبای بیداریم

اخه نگفتی دختری داری ....

گذاشتی رفتی بابا ... گذاشتی رفتی

نزار بازم بهم جسارت شه

همین لباس پاره غارت شه ...

منو ببر که عمه راحت شه ....بابا بابایی ...

نبودی از همه کتک خوردم

یه جوری زد که عمه گفت مردم

به خاطر تو طاقت آوردم بابا بابایی ...

*خیلی دلش پر بود از بی معرفتی بچه های کوفه و شام گفت بابا،لبریزم،بابا دلم خونه باید منو با خودت ببری،بابا میدونی کجا بیشتر به دخترت سخت گذشت؟

بابا تو مجلس شام هر چی سرک کشیدم

به جز یه چوب خونی چیزی دیگه ندیدم

دارم میفهمم امشب،که چوب کجا میخورده

باید برای این غم دختر تو میمرده

بابای من حسین جان

.