حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه شب سوم محرم_ روضه حضرت رقیه سلام الله علیها_محرم_ حاج میثم مطیعی

روضه شب سوم محرم_ روضه حضرت رقیه سلام الله علیها_محرم_ حاج میثم مطیعی

یا در فراق کرب و بلا میکشی مرا یا با غم امام رضا میکشی مرا بالای سر اگر نکشیم بدون شک پایین پای خود به خدا میکشی مرا... *آقا یه سوال دارم:آقا اربعین کربلا مارو میبری یا نه؟!باید به امام رضا بگم...باید به امام رضا بگم...یا امام رضا اربعین کربلا میخوام...* حالا تمام دغدغه ام این شده حسین این اربعین کرب و بلا میبری مرا؟! پایین پا و روی تل و پیش قتلگاه در کربلای خویش سه جا میکشی مرا.. *حسین جان...آقا...* بیمار روضه ات منم ای بهترین طبیب اما تو در  ازای شفا میکشی مرا *بیا نگار آشنا...شب غمم سحر نما... مرا به نوکری خود،شها تو مفتخر نما میکشی مرا حسین* حا،سین و یا و نون مقطع به وقت ذکر با اسم خود هجا به هجا میکشی مرا... *یه چیزی رو آروم بگم:آخه خواهرش صدا زد"هذا حسین مقطع الاعضا" حسین...حسین جان...حسین جان...* در بین اسم های خودت آخرش حسین با اسم سید الشهدا میکشی مرا... دائم مرا به روضه ی گودال میبری یا میکشی به روضه و یا میکشی مرا... *حسین جان...* . . *عبدالرحمن بن علی بن جوزی در بستان الواعظین نوشته"إنَّ الحُسَینَ علیه السلام استَسقى ماءً حینَ قُتِلَ"وقتی میخواستند بکشنش آب طلب کرد،جگرم میسوزه...*اینا مقدمه ی روضه حضرت رقیه هست*"فَمُنِعَ مِنهُ" ولی بهش آب ندادن"وقُتِلَ وهُوَ عَطشانُ"با زبون تشنه کشتنش...*الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشانا...آقامونو کشتن...دیگه چکار کردند؟* "وذُبِحَ ذَبحا" یه جوری سرشو بریدن.."وسُبِیَت حَرَمُهُ "خانوادشو به اسیری بردن...دست زن و بچشو بستن...*چه جوری بردن اسیری؟!* "وحُمِلنَ مُكَشَّفاتِ الرَّؤوسِ " سراشون برهنه بود..."عَلَى الاُكُفِ بِغَیرِ وِطاءٍ"مرکبا بدون جهاز و پالان بود..*اگه مرکب جهاز نداشته باشه بدنو خورد میکنه* "حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ"کاروان وارد دمشق شد "ورَأسُ الحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلى رُمحٍ " *  سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب... *"إذا بَكَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤیَتِهِ " اگر یکی از زن ها و بچه ها سر رو نگاه میکرد..."ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ" این قدر با تازیانه میزدنش...*یه چیزی از زبان رقیه بگم:* بابا...به سنگ قبر من بی گناه بنویسید اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست *خدا نکنه یه بچه تازیانه بخوره بیفته،همه می افتند...بابا ما رو میزدند...بابا وقتی سرتو میدیدیم ما رو میزدند...* به تازیانه و دشنام و سنگ و زخم زبان به شهر شام شد از عترت تو استقبال دوچشم باز تو میگفت:شامیان نزنید کنار نیزه ی من تازیانه بر اطفال *یه سوال دارم:گفتی تازیانه،گفتی سنگ، گفتی دشنام،گفتی زخم زبان...کار دیگه ای هم میکردند یا نه؟! روایت میگه:"ووَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشقَ یَبصُقونَ فی وُجوهِهِنَّ" اهل ذمه داخل بازار دمشق به صورتاشون آب دهان می انداختند...ای وای....* بس که بر آل علی بیداد کرد ماجرای کربلا از یاد رفت بابا بابا بابا... راستی از سر بازار خبر داری که؟! هر کسی خواست به ما چشم تماشا انداخت... *موهامو کسی ندیده بود...صورتمو کسی ندیده بود ...من بقیشو میگم...اینا رسیدن* "حَتّى وَقَفنَ بِبابِ یَزیدَ" کنار کاخ یزید کاروان رو نگه داشتن...*اون نامرد یه دستوری داد* "فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ" دستور داد سر آقا رو جلو دارالاماره آویزون کنند"وجَمیعُ حَرَمِهِ حَولَهُ" همه زن و بچه گرد سر بودند.. "ووُكِّلَ بِهِ الحَرَسُ "نگهبونا رو گذاشت"وقالَ : إذا بَكَت مِنهُنَّ باكِیَةٌ فَالِطموها" اگه یکی از این زن ها گریه کرد به صورتش چنان سیلی بزن...*دوباره مسیر روضه عوض شد...من اینجا یه حرف بزنم...من دوتا علی میشناسم کتک خوردن و جسارت به ناموسشون رو دیدند...اما یا امیرالمومنین منو ببخش...شما فقط مدینه دیدی، زین العابدین هم کربلا دید هم شام دید به علاوه جسارت به زن و بچش دید،عمشو میزنند،خواهراشو میزنند...یا امیرالمومنین فقط دستت بسته بود اما پسرت زین العابدین غل و زنجیر جامعه به گردنش بود..هم پاش بسته بود،هم دستش...یا امیرالمومنین شما آسیب جسمی ندیدی آخه همه بلاها رو زهرا به جون خرید...صدا زد" یا ابالحسن روحی لروحک الفداءو نفسی لنفسک الوقاء..." * کشته گشتم بارها از خانه تا مسجد ولی شادمانم که سر مویی کم از مولا نشد... اما پسرت زین العابدین گردنش زخمی بود،کف پاش خونین بود...*"فَظَلَلنَ " اینا موندن"ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ "کنار سر ماندند،نه ساعت در روز سر آویزان بود... "وإنَّ اُمَّ كُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها" میگه یه وقت دختر امیرالمومنین سر بلند کرد"فَرَأَت رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام" سر را مشاهده کرد" فَبَكَت"شروع کرد گریه کردن...بعدشم شروع کرد با پیغمبر حرف زدن..." وقالَت : یا جَدّاه ـ تُریدُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ هذا رَأسُ حَبیبِكَ الحُسَینِ مَصلوبٌ " یا رسول الله ببین سر حبیبت حسین رو آویزان کردن.."وبَكَت " شروع کرد گریه کردن"فَرَفَعَ یَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ " یه نامرد دستش رو بلند کرد"ولَطَمَها لَطمَةً" یه سیلی به صورت این بی بی زد "حَصَرَ وَجهَها" به همه ی صورتش آسیب زد.. *حالا حرف من اینه...شب رقیه هست...بی بی قربونت برم با اون سن وسال اونطور آسیب دیدی،صورت رقیه چه بلایی سرش اومد؟! بابا سیلی نخورده نیست کسی درمیان ما اما چگونه با تو بگویم چگونه ام؟! دست عدو بزرگتر از صورت من است یک ضربه زد،گذاشت اثر بر دوگونه ام شاعره ی مجاهده ی بحرینی برای من ماجرای دستگیری و شکنجه هاشو به دست آل خلیفه ملعون تعریف کرد...یه جمله ای گفت:یکی از شکنجه هاشون این بود:چشامو میبستن،5-6نفر،نمیدونستم از کدوم سمت الان ضربه میزنند،نمیتونستم دستامو سپر کنم...حالا رقیه دستاش بسته هست...نمیتونه از خودش دفاع کنه...نمیدونه چطور میخوان بزنند...اما یه چیزی بابا بهت بگم: رقیه ی تو کتک خورد و التماس نکرد به استقامت طفل یتیم خویش ببال.. .