حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه جانسوز_شب سوم محرم_حضرت رقیه سلام الله علیها_استاد حاج منصور ارضی

روضه جانسوز_شب سوم محرم_حضرت رقیه سلام الله علیها_استاد حاج منصور ارضی

*اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ .....*

حاجت به شرح آن نیست،دردی که خود عیان است

این اشک شور گونه،شیرین ترین بیان است

ازعشق یوسف مصر،یک دل فقط جوان شد

در خیمه ی حسینی،دلها همه جوان است

بالاترین عبادت،شادی قلب زهراست

شادی قلب زهرا،ذکر حسین جان است

زهرا تمام ما را با اسم می شناسد 2

نزدیک درب هیئت چشم انتظارمان است

*مااسمک؟تا ملایکه سوال میکنند اسمت چیه؟زودبگو عبدالزهرا سلام الله علیها

این سرخی بدن ها،یا این به سرزدن ها

از جهل سینه زن نیست،از عشق بی کران است

اینجا گناه بخشند،کوهی به کاه بخشند

وقتی که پیرمردی،با عشق روضه خوان است

آهی کشید خواهر در ماتم برادر

این آه تا قیامت در سینه ها نهان است

مثل لب برادر،خون شد جبین خواهر

گویا که چوب محمل همدست خیزران است

*می دونی باکی طرفی امشب؟عالم به حلال و حرامه" می دونی با کی طرفی؟ مجتهد مسلم مرجع تقلید،تمام ارکان الهی را بلده همه ریزه کاریهای مکروهات را میدونه،مباح و میدونه،حلالو میدونه، به خاطر همینه اجازه نداد هیچ کی موی سرشو ببینه؛نگو سه ساله است،ما یه آدم داشتیم توی شهر مقدس قم سه چهار سالش بود،طباطبایی همه گفتن حکم عالم داره،کسی که تربیتش دردست پنج تنه؛زینبم دست پنج تنه،پیغمبر و علی و فاطمه و حسن و حسین . زینب تو این پنج تن بزرگ شده زینب عالمه غیر معلمه امام چهارم فرمود،اما پنج تن تربیتش کردن تو سه سال بلوغ شد،بلوغ فکری عقلی ایمانی همه چیز رو بلده،خانومه راه میرفت شنیدید علی اکبر بچه بود راه میرفت میگفتن پیغمبر داره راه میره راه میرفت مثل جده اش زهرا راه میرفت چنان با وقار،سنگین،با هیبت نگاه خانوم نگاه به دشمن میکرد دشمن می لرزید یقین داشته باشید باباش گفت یاسیوف خذینی اجازه داد شمشیرها بگیرنش تیکه تیکش کردن به هر تازیانه ای اجازه داد بدن دیگه کاملا ورم کرده بود ...." میدونی در خونه کی اومدی،عزت کامل دارد "وبعزتک یارقیه"*

زخانه ها همه بوی طعام می آمد

ولی به جان تو گرسنه خوابیدم

*یک بار به هیچ کی التماس نکرد گفت همه شما ریزه خوار خوان مایید من نون و خرما بگیرم یقین بدانید وقتی زجر اومد مورو با روسری کشید،عالمه،مجتهد مسلم بود میدانست حرام چیه غیور بود مثل باباش مگه الکیه هرکی بیاد توی کربلا به مقام محمود برسه اون مسیحی یه نمازم نخونده،سلام میده امام زمان عج بهش وهب اون دیگری عثمانی مذهبه اون مقام وپیدا میکنه کسی که تربیت شده این پنج تن؛علی اکبر امام چهارم عباس عمه اش زینب باباش تربیتش کردن"خدا میخواد رقیه رو اسیر ببینه" یقین بدانید این عالمه است مگه هر کی میاد اسیر میشه،مقام باید داشته باشد،وقتی ابی عبدالله میاد مریض هم باشه دم آخر بلند میشه میگه السلام علیک یا اباعبدالله،استخوانها خورد شده، همچین که نور سر مقدس وارد خرابه شد تمام قامت بلند شد ... السلام علیک یا ابتا اباالمظلوم ... بعضیها میگن تاگفت افتاد مرد"بعضیها میگن شیرین زبونی کرد،بدونید دخترش کیه ازخدا معرفت بخواهید ازابی عبدالله هم گفت ماموریت من عمه جان تمام شد،برگه ماموریتم را امضا کن،گفت راستش بابا جون من اینقدر این عمه رو اذیت کردم هی گفتم این استخونم شکسته دست نزن" اون استخونم شکسته دست نزن" بغلم کرد استخونام درد می کرد ......

با سر رسیدی!بی سَرِ گودال بابا جان

از ذوق دارم می روم از حال بابا جان

حِس می کنم جاخوردی از وقتی مرا دیدی

راحت بگو در صورتم بابا چه ها دیدی

پا تا سرم را بعدِ تو غمها عوض کرده

آن دختری که داشتی خیلی بد آورده

یادت میاید شانه و مویِ کَمَنْدم را

در بین دختر بچه ها قَدِّ بلندم را

شانه به غارت رفت،مویم سوخت،دَرهَم شد

قَدَّم دَمِ خیمه به زیر چکمه ها خم شد

یادت می آید چشمهایم آسمانی بود

کارم فقط در پیش تو شیرین زبانی بود

حالا ببین خون مُردگی چشمهایم را

لکنت زبان و لرزش بین صدایم را

یادت میاید بازوی من بوسه گاهت بود

هر روز طاق ابروی من بوسه گاهت بود

شلاق ها پییچیده محکم دُوْرِ بازویم

حالا رَدِ انگشتری مانده به ابرویم

یادت میاید دست بوست می رسیدم من

بین حیاط خانه دائم می دویدم من

نه لب برایم مانده تا که بوسه بردارم

نه می دوم!از بس پدر درد کمر دارم

یادت میاید که ستاره گوش من کردی

روز تولد گوشواره گوش من کردی

پاره شده در وقت غارت لاله ی گوشم

شد گوشواره آلت قتاله ی گوشم ....

یادت میاید بود پشت پرده ها جایم

با دستهای خود حنا بستی به پاهایم

چشم تو روشن بین هر بازار می گردم

انگار خلخالی ز جنس خار، پا کردم

یادت می آید ای پدر زهرای تو بودم

پیش همه انسیه الحورای تو بودم

در کوچه بن بست سیلی بی هوا خوردم

رویِ شتر از پیرِ زن ها من عصا خوردم

یادت میاید چند معجر داشتم روزی

یک چادر گلدار بر سر داشتم روزی

با زور چادر را کشیدند از سرم بابا

یک آستین پاره می شد معجرم بابا

.