حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

‌روضه جانسوز_حضرت رقیه سلام الله علیها_حاج حسن خلج

‌روضه جانسوز_حضرت رقیه سلام الله علیها_حاج حسن خلج

ای باد صبا...یکی یه دونه دخترم

ای باد صبا ...من از بابام بی خبرم

ای باد صبا...اگه ببینم بابامو

میگم بابایی...گمشده سنجاق سرم

اگه خدا قسمت کنه...بازم بابامو ببینم

ناز می کنم ...براش میرم...روی زانوهاش میشنم

اگه زانویی باشه حالا،،،

اگه خدا قسمت کنه...بازم بابامو ببینم

ناز می کنم ...براش میرم...روی زانوهاش میشنم

شبا می گردم توی خواب...

دنبال بابام...همیشه

نمی دونم زیارتش...برا چی تعبیر نمیشه

آه...من ...پری بودم...دلبری بودم

حالا...جام روی... خاکه بیابونه

آه ...نیمه جان در دشت...

اون شبی که ،،،افتادم گم شدم،،،،

آه ...نیمه جان در دشت...رنگ و روم برگشت

لاله دارم بر...موی پریشون...موی پریشون

ای باد صبا...غم بسته...راه گلومو

من دیدم ،،،شماهم دیدی،،،بچه کوچولو،،بابا ومادرشم،،،که با هم دعواشون بشه ،،،اینقد وحشت میکنه،،،کاری باهم ندارنا،،،باهم دارن دعوا می کنن ،

اون گوشه کز می کنه می ترسه،،،

ای باد صبا...غم بسته...راه گلومو

ای باد صبا...غم بسته...راه صدامو

تو این هیاهو...گم کرده ام،،،دست وپامو

ای باد صبا...

ای باد صبا...یه حسرتی ...رو دلمه

وقتی که می رفت...نشد ببوسم بابامو

وقتی که می رفت...نشد ببوسم بابامو

خانم زینب دید،،،

روضه خون داره روضه می خونه،،توهم سرت رو زانوته ،،،داری گریه میکنی،،،تو عالم خودتی،،،گوش میدی وگریه میکنی،،،یه وقتایی ام،،،صدای روضه خون قطع شد،،،یه چند ثانیه ای صبر میکنی،،،میگی داره مکث میکنه،،،نفس میگیره،،،شعرش یادش بیاد،،،

ولی وقتی دیدی طولانی شد،،،سرت وبلند میکنی،،ببینی چه خبر شد؟چرا نمی خونه؟روضه خونه خرابه،،داشت روضه می خوند،،،یه وقت دیدن،،،صداش قطع شد،،،دیگه صداش نمی یاد،،بی بی زینب اومد سراغش،،،دید داره جبران مافات میکنه،،،لباشو گذاشته ،،رو لبای بابا،،،

توی مدینه،،،بروبیا یی ...داشت بابا

لباس نو و...گوشواره می خرید برام

از بسکه بودم...بر سر دوش عمو جون

ای باد صبا...به خاک نمی رسید ...پاهام

اما !!!!

ولی حالا همه دارن...منو به هم ...نشون میدن

ولی حالا همه دارن...به من ...اشاره میکنن

منو بهم نشون میدن...قلبمو... پاره می کنن

وقتی ...میون کوچه ها......بابا،،،

وقتی ...میون کوچه ها...می ترسیدم...می لرزیدم

گوشواره هامو... تو گوشه...یه دختره...شامی دیدم

.