حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به عبدالله ابن الحسن(ع) شب پنجم محرم ۹۷ بنفسِ حاج سیدمحمدجوادی

روضه و توسل به عبدالله ابن الحسن(ع) شب پنجم محرم ۹۷ بنفسِ حاج سیدمحمدجوادی

. به رنگ لعلِ تو یاقوت از جگر بتراشم دُر از دو چشم بریزم مگر گوهر بتراشم به قدرِ یک سرِ مو تا جدا نباشم از عشقت بران سرم که در احرامِ روضه سر بتراشم *شبِ پنجمِ .. دیگه روضه خوان نمیخواد ، خودت روضه خوان باش .. آقایِ من .. غریب آقام .. باید صدات بگیره ، سر و وضعت باید نشون بده عزادارِ حسینی .. غریب آقام ..* برای جلبِ رضایِ تو عادتم شده اینکه اگر حسین نوشتم دقیق تر بتراشم خدا مرا بکشد وقتِ خرجِ مال برایت اگر بهانه پیِ حفظِ سیم و زر بتراشم *همه کس و کارم فدات .. بابی انت و امی و اهلی و مالی .. بگو حسین جان اینا چیه ، من دوست دارم برات بمیرم آقاجان .. دوست دارم نفسایِ آخرمُ زیرِ بیرق تو بزنم .. هرجا نشستی بگو غریب حسین .. امشب امام حسن دم در داره نگات میکنه .. کریم منتظرِ ببینه برا بچه هاش چی کار میکنی ..* سپرده دستِ حسینش اگر پسرها را برایِ معرکه ها نذر کرده سرها را چه بهتر است نبندند این گذرها را که شرمسار نسازند خون جگرها را به دست هایِ عقیله ست عبدالله امیدِ کل قبیله ست عبدالله به سن و سالِ کمش غیرتِ حسن دارد خلاصه ای زِ کراماتِ پنج تن دارد عجیب حال و هوایِ جمل شکن دارد کفن برای چه وقتی که پیرهن دارد همه رفتن ، دیگه سینه ش سنگینی میکنه .. یه لحظه اومد تو خیمه دید گهواره ام خالیه .. حتی شیرخواره رفته، عمو رفته ، داداش رفته .. هی میگفت خدا کمک کن منم برم نمونم .. من مثه بابام حسن طاقت ندارم .. اون بابام بود تو کوچه دید سیلی زدن رو .. من نمیتونم .. اینا فردا میخوان دورِ عمه م رو بگیرن .. فردا میخوان دستا رقیه رو با طناب ببندن .. مادرمُ میخوان سیلی بزنن .. من نمیتونم .. عمه بزار برم .. صدات باید بگیره شبِ پنجم .. حسین .. هی عمه دستشُ میکشه ، عبدالله دستِ عمه رو میکشه .. تا تو گودال شلوغ شد یه لحظه حواسش ازین بچه پرت شد بچه دوید به سمت گودال .. گفت عمه من رفتم ..* دوید و دید به مقتل سر و صدا مانده عمویِ بی کفنش زیرِ دست و پا مانده هزار و نهصد و پنجاه زخم جامانده چقدر میزند او را سنانِ وامانده عموش در ته گودال پاره پاره تن است برای غارتِ پیراهنش بزن بزن است کسی نشسته به سینه که خنجری بکشد به قصد قرب به رگ هایِ حنجری بکشد درست در جلویِ چشم خواهری بکشد نشد حسین نفس هایِ آخری بکشد .. بابا میگن سینه محتضرُ سبک کنید .. حتی یه بندِ انگشت رو سینه ش نزارید .. او همینجوری سینه ش سنگینه .. یه وقت چشمایِ خون آلود رو باز کرد دید نانجیب با چکمه اومد رو سینه .. حسین ...... حمله به امام نور کردن از رویِ تنش عبور کردن جبریل که دید خون جگر شد ای وای تنش چه مختصر شد یارالی آقام ... امان از دلِ زینب .. و عَلَى الْخُدُودِ لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات وَ بِالْعَويلِ داعِيات وَ بَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلات وَ إِلى مَصْرَعِك مُبادِرات وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ. .