نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ شب سوم محرم _روضه حضرت رقیه سلام الله علیها _حاج حسین سازور

روضه و توسل جانسوز _ شب سوم محرم  _روضه حضرت رقیه سلام الله علیها _حاج حسین سازور

رازِ من و لب هایِ تو معنا شدنی نیست

جز با نفسَم خونِ تو احیا شدنی نیست

با ناز همین که زِلبت بوسه گرفتم

گفتم شبَم انگار که فردا شدنی نیست

 وللهِ کسی که به لبت بی ادبی کرد

جز با نفسِ فاطمه رسوا شدنی نیست

 

(جلو چشمش ، میگه بابا یادم نرفت اون شبی که دیدم  داره با لبهات بازی میکنه ... بابا خیلی به من برخورد گفت ... رفتم گفتم عمه یه کاری کن ببین چجوری داره به بابام جسارت میکنه)

 

 وللهِ کسی که به لبت بی ادبی کرد

جز با نفسِ فاطمه رسوا شدنی نیست

گیرم که همه سرمه و آئینه بیارند

این دخترکِ سوخته زیبا شدنی نیست ...

 

* رحمتِ خدا بر این اشک ها و ناله ها ... زینب میگه دیدم ، آخرین لحظاتِش دیگه صداش در نمیومد ... با اشاره حرف میزد با باباش ... *

 

 گیرم که همه سرمه و آئینه بیارند

این دخترکِ سوخته زیبا شدنی نیست ...

 

 *اون شاعرِ عزیز میگفت شعری برا حضرت رقیه داشتم میگفتم شب خوابش رو دیدم ، دیدم از قبرش خانم بیرون اومد ، پشت به من نشسته بود ، دیدم موهاش مثلِ آبشار ریخته ... به خودم گفتم اون نانجیب وقتی رسید بالا سر حضرت رقیه ، چند روز بود که غذا نخورده بود بی بی ، لاغر بود ، چیزی تو دست زجر نیومد ... همین که از رویِ مرکب دولا شد گیسوهایِ رقیه رو گرفت ....بابا،زیباییِ دختر به گیسویِ بلند است ...*

 

بابا لاغر شدم برایِ تنم کار مشکل است

طی مسیر با تنِ تَب دار مشکل است

بد راه میروم نروم می خورم زمین

پایِ برهنه رد شدن از خار مشکل است

 کوتاهیِ قدم به وصالم ضرر زده

بالایِ نیزه رفتی و دیدار مشکل است

 گفتم سر تو را بدهند مشت زد به من

بابایِ من تحملِ آزار مشکل است

اوباشِ شام دور و برم پرسه میزنن

در ازدحام رفتنِ بازار مشکل است

 ما شاهزاده ایم کنیزی به ما چه کار؟

رفتن میان خانه ی اغیار مشکل است

گیرم که همه سرمه و آئینه بیارند

این دخترکِ سوخته زیبا شدنی نیست ...

این پا نشدن پیشِ تو ، از بی ادبی نیست

این پایِ ورم کرده دگر پا شدنی نیست

این گیسویِ کوتاه دگر شانه ندارد

زحمت نکش عمه،گره اش واشدنی نیست

 آن شب جلویِ مادرِ تو بد کتکم زد

وَرنه قدِ کوتاه چنین تا شدنی نیست ...

شد تیزیِ چکمه اَثرَش چون نوکِ مسمار

پهلویِ گلد خورده مداوا شدنی نیست

دختر که زمین خورد زِ گیسو نکشیدَش

بی ناز کشی هایِ پدر پا شدنی نیست...

.