نمایش جزئیات

ذکر توسل جانسوز_ ویژۀ عیدِ ولایت غدیرِ خُم و پیشواز ایام محرم _ حاج حسن خلج

ذکر توسل جانسوز_ ویژۀ عیدِ ولایت غدیرِ خُم و پیشواز ایام محرم _ حاج حسن خلج

چنان کند در را از آن حصنِ سنگین

که گر حلم او حلقه بر در نمیزد

زمین را هم از جا بکند و فکندی

به جایی که مرغ نظر پر نمیزد

*حالا دیدی فاطمه حق داشت ... گفت یعنی تو همون علی منی ؟؟ ... چی شده مثلِ بچۀ داخلِ رحم زانواتُ بغل گرفتی ، گوشۀ حجره نشستی ... مگه نمی بینی جلو درِ خونۀ من جمع شدن ....علی علی علی .......اما قدرت نمایی حقیقی امیرالمومنین ، در کندن درِ قلعۀ خیبر نیست ... قدرت نماییِ حقیقیِ علی اینجاست " میتونه عالمُ زیر و رو کنه سرشُ بلند کرد گفت فاطمه جان ، چه کنم بابات دستم و بسته ... فرمود اگه میخوای دینی باقی بمونه ، باید صبر کنی ، صبر کن زهرا جان ... حوصله کن فاطمه جان ... فهمید علی مامورِ به صبرِ ... ریختن تو خونه ، ریسمان بستن ، دارن میکشَن ...به آستانۀ در رسیدن ... امیرالمومنین با این دو تا انگشت انداخت تو حلقومِ دومی ... فرمود میدونی اراده کنم ، رگِ حیاتتُ و قطع میکنم ... اما چه کنم پیغمبر امر کرده ... علی جانم ...*

می رفت علی و میکشید از دل آه

واز همسرِ خویش بر نمی داشت نگاه

دیدن که زیرِ لب علی می گوید

لا حولَ و لا قُوه اِلّا بالله ....

*شما جشن گرفتید، خدا رو خوش نمیاد جشنِتونُ به عزا تبدیل کنم ... اما از طرفی امام صادق فرمود : اینا برا ما عِیدی نذاشتن ... از اون روزی که مادرِ هیجده ساله ام زمین خورد ... از اون روزی که عمه جانم زینبُ تو کوچه پس کوچه هایِ کوفه و شام ....

کم کم بویِ محرم داره میاد ... امام حسینیا دلشوره دارن ... خیلی وقتِ تو روضه دارن التماس میکنن ... حسین جانم ، نکنه محرمتُ و نبینم آقاجانم ...آقا نکنه یکی یه یاحسین بگه ، دلِ من نلرزه ... حسین جانم جانم ....قربونِ قافله ت که تو بیابونا .... ای حسین جانم ... من معذرت میخوام ، اخه اسم حسین بیاد همه چی یادمون میره ... اصلاً یادمون رفت شما جشنِ غدیر دارین ... دلم رفت دنبالِ اون قافله ای که تو بیابونا در به درِ ....شاید همین روزا بود ، حُر جلو ابی عبدالله رو تو قبلِ کربلا تو یه منزلی بست  ... آقا فرمود بزا ما بریم یه طرف دیگه ، گفت نمیشه ... گفت بزا برگردیم ، گفت نمیشه ... حتی داره که گفت بزا ما بریم ایران ، گفت نمیشه ... سرشُ انداخت پایین ، گفت مادرت به عزات بشینه ... جلو زینب .... آقا جانم ...*

نمیشد حِصین حَصن دین گر زِمردی

قدم بر درِ حِصنِ خیبر نمیزد

چنان کند در را از آن حِسن سنگی

که گر حِلم او حلقه بر در نمیزد

*به جانِ امیر المومنین همین کار رو عباس کربلا می کرد ، اگه ابی عبدالله اجازش میداد ... یه کاری میکرد کارِستون که تا خدا ، خدایی می کنه ، هیچ اَحدی  جرات نکنه ، هیچکس از دخترایِ فاطمه ، به سایۀ دخترایِ زهرا نگاه کنه ....*

گر از شوقِ دیدار حیدر نبودی

بهشت اینقدر زیبُ و زیوَر نمیزد

یقین کعبه تا حشر بتخانه بودی

قدم گر به دوشِ پیمبر نمیزد

نبی را نبودی نبوّت مُسلّم

به روزِ غدیر هر که منبر نمیزد

*دستِ امیرالمومنین رو گرفت ، برد بالا مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ .... آخ رفقا ، نمیدونید فاطمه چه قندی تو دِلش آب می کرد ... به زن هایِ بنی هاشم میگفت شوهرِ منه ها نگاه کن ... آقایِ من ها ... رو دست بابام پیغمبر ...آخ چشمِ بد چقد بده ... آخ حسودی چقد بده ... بودن زن هایِ خَبیثِشون بودن ... گفتن حالا یه علی نشونت بدیم ....*

زندگی با تو بس که شیرین بود

شور چشمان ، مَرا نظر زدن ...

انکارِ خدایِ ازلی نتوان کرد

تفریقِ رسول از ولی نتوان کرد

ماتم که علی را به چه تشبیه کنم

تشبیه علی به جز علی نتوان کرد ...

 یا علی ، مالکِ مُلکِ دلی

نامِ زیبایِ تو شد رافِعِ هر مشکلی

یا علی ، یا مولا ای نگارِ زهرا ....

یا حیدر یا حیدر یا مرتضی .....

.