نمایش جزئیات

«غزالان حرم »

«غزالان حرم »

دید زینب چون به  دشت کربلا

گشته بی یاور حسینش از جفا

کرد بهر یاری آن ممتحن

هر دو طفل خویش را در بر کفن

بوسه زد از مهربانی رویشان

زد گلاب و شانه بر گیسویشان

آمد و آورد با افغان و آه

آن غزالان حرم را نزد شاه

گفت روزی کز مدینه با نوا

من شدم عازم به دشت کربلا

گفت عبدالله که چون دیدی ز کین

شد حسینت بی کس و یار و معین

اذن بنما حاصل آن شهریار

تا دو فرزندم کنندش جان نثار

یاری  او از دل و از جان کنند

در ره او جان خود قربان کنند

کرد اجاب این تمنا بی درنگ

دادشان رخصت پی میدان جنگ

آن غزالان از حرم بیرون شدند

سوی جلادان در آن هامون شدند