حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

‌روضه جانسوز_دوطفلان حضرت زینب سلام الله_شب چهارم محرم _حاج حسین سازور

‌روضه جانسوز_دوطفلان حضرت زینب سلام الله_شب چهارم محرم _حاج حسین سازور

*شب چهارمه ماه محرمه، شب دوطفلان زینبه،شب عظمته زینبه،شبیست که خانم فخرمیکند به مادرش منم مادر شهیدم*

پهن است امشب اینجا سفره ی احسان زینب

هستیم امشب راهمه میهمان زینب

هرچه نباشدبین سفره هایمان هست

آب فرات کربلا و نام زینب

صبرش چه صبری بودکه تنها نه ایوب

حتی خدایش هم شده حیران زینب

خوشحال وخندان سمت جنت میبرندش

هرکس که چشمش میشودگریان زینب

ارزش نداردجان مابایدبگویم

جان همه پیغمبران قربان زینب

*حالافرداقیامت معلوم میشه چه خبره چه مقامی داره این خانم چه توحیدی داره زینب!تمام انبیاء دربرابر توحید زینب زانومیزنند،یعقوب پیغمبر دوازده تا پسر داشته یه دونشون از جلوچشمش دور شد پیغمبرم بود میدونست بچه اش طوری نشده،انقدراز دوری بچه گریه کردچشماش سپیدشد،خدادوباره بهش چشم داد دوباره سپید شد دوباره چشم داد سه بار آخر هم براش پیراهن یوسف آوردن بعدهم خود یوسف اومدچشمش روشن شدبه یوسف؛امازینب دست برد زیرپاره پاره های بدن حسین گفت*اللهم تقبل هذالقلیل*الله اکبر "خدایا این قلیل این کم ازما قبول کن همه انبیاء مات توحید زینبند*

تخت شفاعت پیش پایش میگذارد

هرکس که باشد بی سروسامان زینب

مارابه عنوان مدافع میشناسند

هستیم تاسربازی ازگردان زینب

دنیا برادرخواهر،این گونه ندارد

جان حسین ابن علی جان زینب

کارش فقط گردیدن دوره حسین است...

*اومد دید خواهرش خوابیده آفتاب داره روصورتش می تابه،آنقد مقابل آفتاب ایستاد"حسین خجالتم دادی داداش؛حسین،خدایا یه ذره ازگریه های زینبو به مابده"*

کارش فقط گردیدن دور حسین است

ارباب ،شمع مجلس و پروانه زینب

آری دو ماه پاره داردکه نامشان هست

عون و،محمد،لولو و مرجان زینب

کرب وبلایم گیریک امضاء بی بی ست

باشدحواله درکف دستان زینب

امشب هرآن که دردلش غم پابگیرد

هم کربلا هم دمشقش را گیرد

*خدایابه آبروی حضرت زینب هرکی میخواد نگاه نامحرم و نگاه عوضی به حرم های اهل بیت کنه الان رگ حیاتشونو قطع کن*

چه گریه های بی صداکردند باهم

درگوشه ی خیمه دعاکردند باهم

ازآن دوتا اصرار از داییِشان نه!

برشانه او گریه ها کردند باهم

از دست وپایش بوسه ها چیدن آنقدر

تا راه چاره دست و پاکردند باهم

با نام زهرا اذن میدان را گرفتند

خنده به لب شکرخداکردند باهم

تاانتقام خون محسن رابگیرند

مثل مدینه کوچه واکردند باهم

با نعره ی "نعم الامیر ما حسین است

در معرکه غوغابه پا کردند باهم

باحمله های حیدری خود ز باطل

حق وحقیقت را سوا کردند باهم

*دوتابچه هاشوکفن پوشوندشمشیربه کمرشون بست عزیزان من شماها میدونید هروقت من شما را شیر دادم برای حسین گریه کردم،به نام حسین بهتون شیردادم، شمارابرای امروزتربیت کردم،اگررفتیداوشمارو برگرداند اصرار کنید،کاریادشون داد،اگربازهم برتون گردوند یه رمزی بهتون میگم بیفتید روی پای حسین بگید دایی جان بحق مادرت فاطمه! مامثل تو نمیتونیم روزمین افتادن مادرمونو ببینیم،حسین جان نمیخواهیم مازنده باشیم جلو چشم ما مادرمون این ور و آن ور ببرند-اینها زبون حال زبون حاله،حضرت زینب اینهارو درخفاء درمعنابه بچه هاش گفته ماداریم بازش میکنیم-دایی جان ما نمیتونیم زنده باشیم ببینیم مادر ما را سوار محمل های بی پرده میکنند ، ما نمیتونیم ببینیم مادر ما را دستشو بستن وارد مجلس میکنند،دایی جان ماتحمل چشمای خیره رونداریم*

تاانتقام خون محسن رابگیرند

مثل مدینه کوچه واکردند باهم

با نعره ی نعم الامیر ما حسین است

درمعرکه غوغا به پاکردند باهم

باحمله های حیدری خود ز باطل

حق و حقیقت را سوا کردند باهم

شانه به شانه ذوالفقار خیمه بودند

وقت جدال تا شد چه ها کردند باهم

شمشیربالابرده اند عباس گونه

پس اقتدا بر مقتدا کردن باهم

باهم انا ابن المرتضیایی که سرودند

درمعرکه کلی صفاکردند باهم

نام علی آمد،حرامیها دویدند

یک باردیگرابن ملجمها به زیرِ...

*گوش کردید اومدند پیش ابی عبدالله، دست ابی عبدالله روبوسیدن،دایی جان مادرما ماروفرستاده اذن داده به ما، ما بریم جانمونو فدای توکنیم،زینب هم توخیمه" ابی عبدالله یه مقداری تامل کرد،فرمودبرگردید،اینهاداغتونو به دل مادرتون میذارند ،اصرارکردند، اصرارکردند، نام فاطمه برزبان آوردند، دیدند حسین داره آرام آرام اشک میریزه یه دستی به سر وروشون کشید،بازهم حسین خجالت  کشید*

شمشیرها تاسمت آنهاحمله ورشد

ام المصائب غصه هایش بیشترشد

محراب ابروهای آنهاراشکستند

بادست کوفی بازهم شق القمرشد

زینب اگرچه وضع آنهارانمیدید

فهمیدامانخل عمرش بی ثمرشد

هرچندهم ظاهربه روی خودنیاورد

امازداغ بچه هایش خون جگرشد

 مردم طوری به حیدرهای زینب حمله کردند

باضربه های بدر وخیبرسربه سرشد

آنقدربی رحمانه پرهارابریدند

که جعفرطیارهم بی بال وپرشد

وقتی زمین خوردند ازروی بلندی

معلوم شدکه دردپهلوبیشترشد

*میخواستم این یه خط شعرش رو حذف کنم،گفتم شایدجفاباشه به روضه ی این دوتا آقازاده*

مثل همان میخی که با سختی درآمد

نیزه درآوردن ز پهلو دردسر شد...

*فاطمیه خوندم براتون،به خدا به سختی درآوردند"به خدا به سختی درآوردند*

قنفذ صفتهاراه را ازکینه بستند

باچوب و نیزه دست وبازوها راشکستند

*یه وقت دیدند ابی عبدالله آن دوتا آقازاده رابغل زده -حالاصحنه روخوب نگاه کنید-دیدند داره میادسمت خیمه امااین بارخواهرش به استقبال نیامد، هی زنها گفتند برو بچه هاتو آورده، نه نه نمیرم میترسم حسینم شرمنده بشه خجالت بکشه" حسین... توراه کربلا وکوفه هروقت پرده ی محمل کنار زد دید سر دوتا آقازاده اش مقابلشه یه نگاه میکرد به سرها یه نگاه میکردبه سرحسین...ای حسین.........

.