نمایش جزئیات

ذکر توسل و روضه _ شب چهارم محرم _کربلایی حسین سیب سرخی

ذکر توسل و روضه _ شب چهارم محرم  _کربلایی حسین سیب سرخی

"اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.

یا بْنَ الْحَسَن..."

*گفت: یه جوانی حالش خراب بود اومد پهلو آقا امام جواد،گفت:آقا جانم! حالم خرابِ،از دنیا خسته شدم،از همه زده شدم،خیلی حرف شنیدم،آقا چیکار کنم؟به من یه راهی نشون بدید...

آقا فرمود: اگه از دنیا خسته شدی فرار کن برو سمت حسین،اونجا دیگه خستگی نداره.....

همه ی عالم هر جا رو که بگردی،فقط یه نفر هوای مارو داره، اونم فقط حسینِ...*

یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد

یا گر دهد پیمبر اَبتر نمی دهد

 حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس

غیر از  رسول سوره ی کوثر نمی دهد

 دختر در این قبیله تجلیِ کوثر است

بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد

 زینب یگانه است و خدا هم به فاطمه

تا زینب است دختر دیگر نمی دهد

 زینب رشیده ای ست که بر شانه کسی

تکیه به غیر شانه حیدر نمی دهد

 زینب شکوه خواهریش را در عالمین

دست کسی به غیر برادر نمی دهد

 او مظهر صفات جلالیِ حیدر است

یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد

 زینب همان کسی ست که در راه عفتش

عباس می دهد نخ معجر نمی دهد

شاعر:علی اکبر لطیفیان

*بارک الله به این خانوم،این همه مقام داره،دو تا بچه های بی بی رو ببین چیکار می کنند، از خیمه ها بیرون نیومد،گفت:برید،بچه هاش رو کفن به تن کرد،مگه چند سال دارن اینا؟...*

بهترین بنده ی خدا زینب

هَل اَتی زینب ، اِنّما زینب

ریشه ی صبر انبیا زینب

زینبا زینبا و یا زینب

بانی روضه های غم زینب

تا ابد مبتلای غم زینب

گفت: ای مصطفای عاشورا

ای فدایِ تو زینب کبری

تو علی هستی و منم زهرا

پس فدایِ تمام پهلوها

سر خواهر فدای این سر تو

همه ی ما فدای اکبر تو

گفت ای شاهِ ما اجازه بده

حضرت کربلا اجازه بده

جان این بچه ها اجازه بده

جان زهرا بیا اجازه بده

قبل از آن که سر تو را ببرند

این سر خواهر تو را ببرند

من هوای تو را به سر دارم

به هوای تو بال و پر دارم

از غریبیِ تو خبر دارم

دو پسر نه ، دو تا سپر دارم

زحمتم را بیا به باد مده

اشتیاق مرا به باد مده

در دل خیمه خسته اند این دو

سر راهت نشسته اند این دو

دل به لطف تو بسته اند این دو

با بزرگان نشسته اند این دو

این دو با یار تو بزرگ شده اند

با علمدار تو بزرگ شده اند

در کرم سائلی به دست آور

زین دو تا حاصلی به دست آور

سپر قابلی به دست آور

تا توانی دلی به دست آور

دل شکستن هنر نمی باشد

نظرت هم اگر نمی باشد

مو پریشان مکن مرا جانا

باز طوفان مکن مرا جانا

ورنه نیزه به دست می گیرم

جان هر آنچه هست می گیرم

وای اگر حنجرت شکسته شود

پیش من پیکرت شکسته شود

شاعر:علی اکبر لطیفیان

خدا کند که بگیرند چشم زینب را

که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان

 میان قافله ی نیزه دارها فردا

خدا کند که نخندد کسی به مادرتان

 و پیش ناقه ی او در میان شادی ها

خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان

شاعر:حسن لطفی

.