نمایش جزئیات

متن روضه حضرت حر علیه السلام شب چهارم محرم-سید مهدی میرداماد

متن روضه حضرت حر علیه السلام شب چهارم محرم-سید مهدی میرداماد

تا گریه بر حسین تمنای خلقت است

بین من و تمام ملائك رقابت است

نزدیك می كند دل ما را به هم حسین

این اشك روضه نیست، كه عقد اُخوت است

می گه:اربعین توی بین الحرمین دیدم یكی داره سینه می زنه،یكدفعه این دكمه های پیرهنش باز شد،پیراهن رفت كنار دیدم عجب صلیب گردنشه،میگه:آروم اومدم كنارش گفتم: تو مسیحی هستی،با علامت سر تأیید كرد،گفت:آره، گفتم: اینجا چیكار میكنی؟ بین الحرمین ،كربلا. بهم گفت:كتابمون،پیغمبرمون،دینمون با هم فرق داره،اما حسینمون یكیه،ما هم به حسین شما علاقه داریم.

مقبول اگر شداَست نمازی كه خوانده ایم

مهر قبولیش به خدا مهر تربت است

ما از غدیر سینه زن كربلا شدیم

این دست های رو به خدا دست بیعت است

پیدا شدیم هرچه در این راه گم شدیم

یعنی فقط حسین چراغ هدایت است

حسین... آرام جانم...حسین...روح و روانم.... گفت:رسیدم تو حرم ابی عبدالله دیدم یه عده آذری زبان اومدن تو حرم،پیاده اومده بودند، سر و وضعشون حرم رو به هم ریخت،همه نگاه ها رفت به اون طرف،پاها همه زخمی، لباس ها همه پاره،صورت ها همه سوخته،دیدم اون مداحشون اومد مقابل ضریح شش گوشه شروع كرد آذری با ابی عبدالله حرف زدن،به یكی  گفتم:این مداح چی داره میگه شما این جور دارید گریه میكنید؟ برام ترجمه كرد، گفت:ما تو راه كربلا گم شدیم،دوازده روز طول كشید، دو سه بار بیراهه رفتیم،اما بالاخره رسیدیم. گفت:این مداح داره به ابی عبدالله میگه: ایی عبدالله، آقاجان،ما چند بار گم شدیم،اما بالاخره پیدات كردیم، دلمون می خواد قیامت هم شما بگردید مارو پیدا كنید، نذارید دست ما رو بگیرند ببرند سمت عذاب.

یاد حاج آقای كوثری به خیر تا توی جماران جلوی امام میگفت: السلام علیك یا رحمة الله الواسعه. شونه های اما از گریه می لرزید،چراغ هدایت حسین ِ، كشتی ِ نجات حسین ِ،رحمة الواسعه حسین ِ. مرحوم دولابی نقل میكنه:می گفت:تو محله ی ما یه جوانی بود،این جوان گنهكار بود،اهل فسق و فجور بود،اما یه عادت داشت ،یه كاری می كرد ملكه اش شده بود، از مادرش داشت،میگه: مادر بهش گفته بود:شیرم رو حلالت نمی كنم،گفته بود:باید این كارو بكنی.چیكار كنم؟ گفت:هرجا رفتی دیدی یه پرچم زدند روش نوشته یا حسین،باید بری ادب كنی جلو پرچم به احترامش دستت رو روی سینه بذاری،عادتش شده بود،هر جایی می رفت می دید یه پرچم یا حسین زدند دستش رو می گذاشت روی سینه میگفت:السلام علیك یا اباعبدالله. میرزا اسماعیل دولابی میگه:این جوان از دنیا رفت،میگه:دیدنش در عالم برزخ دست و پاش رو بستن دارند می برندش سمت عذاب،یه مرتبه توی اون تاریكی و تو اون وانفسا دید خیمه ای وسط بیابونه،نور سبزش همه ی بیابون رو روشن كرده،اومد جلو."ببین هركاری توی دنیا بكنی و ملكه ات بشه، توی قیامت هم همون كارو میكنی"میگه:تا رسید جلوی خیمه دید یه پرچم جلوی خیمه زدند روش نوشتند یا حسین،به ملكه های عذاب گفت:یه دقیقه دستام روباز كنید،گفتند:چرا؟گفت:من عادت دارم،هر جا ببینم بگند یا حسین،منم دستم رو روی سینه ام می ذارم، دستش رو گذاشت روی سینه اش، تا گفت:السلام علیك یا اباعبدالله،دیدند یه آقایی از خیمه خارج شد،اومد جلو ملكه های عذاب به احترامش عقب وایستادند،حضرت گفت:بدید پرونده اش رو ببینم، دو دستی پرونده رو تقدیم كردند،مرحوم دولابی میگفت:حضرت پرونده رو باز كرد،یه سری به علامت تأسف تكون داد."آی جوان مواظب باش پرونده ات دست اربابت می اُفته، آقات به جای تو خجالت نكشه،زشت ِ،آدم كاری بكنه آقاش سر تكون بده" یه نگاه به جوان كرد گفت: تو چرا؟ تو كه مارو دوست داری چرا؟میگه:جوان شروع گرد گریه كردن"همین گریه های شماست كه فرمود:آتیش جهنم رو یه قطره اش خاموش میكنه،اینها تعارف نیست اینها كلام معصوم ِ برو توی كامل الزیارات بخون" میگه:حضرت یه نگاهی به پرونده كرد،پرونده رو زیر بغلش گذاشت،دو سه قدم با این جوان راه رفت،بعد برگشت پرونده رو داد به ملكه های عذاب،میگه:ملكه های عذاب پرونده رو باز كردند،دیدند نوشته:بسم الله الرحمن الرحیم، یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین... حالا دستت رو بیار بالا هركی كار داره ناله بزنه: الهی العفو..... شب توبه است امشب،بیا بریم در خونه ی ابی عبدالله،بزرگان ما از احادیث و روایات به ما یاد دادند،توبه شرایط داره،این روضه ی من ِ امشب، توبه شرایط داره،شرط اولش اینه سر بر خاك بذاری سجده كنی، شرط دوم اینه اعتراف به گناه كنی به محضر خدا،شرط سوم اینه كه خودت رو بشكنی ،شرط چهارم تصمیم بگیری تغییر كنی،فقط اعتراف و شكستن كافی نیست،تصمیم بگیریم دیگه بعد از عاشورا كارمون رو تكرار نكنیم،شرط پنجم اینه كه با عملت جبران كنی و آخریش هم اینه باید یه وسیله پیدا كنی برا توبه،باید می ری در خونه خدا وسیله بیاری،چه وسیله ای بهتر از حسین،امشب می خوام روضه ی كسی رو بخونم،همه ی این شرایط رو تو كربلا پیدا كرد،سلام خدا به حُربن یزید ریاحی،حُری كه تا یكی دو روز مونده به عاشورا امیر لشكر دشمن ِ،وسط جهنم،اما یك باره تغییر كرد،امشب شب چهارم ِ ما با حُر توبه كنیم. اونایی كه شرایط حُر رو دارند،حُر بشند امشب،آی رفیق بیا امشب از گناه آزاد بشو،

گفت ای عفو وکرامت ز ازل بنده ی تو

خصم شرمنده و دلباخته ی خنده ی تو

رحمت واسعه ی حق یم طوفنده ی تو

من کیم بنده ی درمانده ی شرمنده ی تو

سیدی حر سیه رو به شما پیوسته

این یزیدی به امام شهدا پیوسته

حر خودش رو شكست،سردار بود،یلی بود برا خودش،دیدن كلاه و خود و عمامه رو برداشته،موهاش رو پریشون كرده،چكمه هاش رو گردنش انداخته،داره میآد،همچین كه رسید جلوی ابی عبدالله خودش رو انداخت رو پاش. ببین حر چه طور حرف زده:

شیشه ام آمده ام تا گهرم گردانی

پیش شمشیر بلایت سپرم گردانی

از کرامت بکشی زنده ترم گردانی

چون غبار ره خود دور سرم گردانی

خود حسین واسطه ی رحمت خداست،حالا حر دره خونه ی ابی عبدالله یه واسطه برده،ببین چه كرده حر،صدا كرد آقا:

آب بر کام من از تیغه ی شمشیر ببخش

حر خود را به علی اصغر بی شیر ببخش

من و به بچه ی بی شیرت ببخش آقاجان. حالا امام داره جوای حر رو میده،سر حر رو بالا گرفت. اِرفَع رَأسَك

تو یزیدی نه، کز آغاز زما بودی حرّ

این یه بیت خیلی آدم رو به هم می ریزه،میشه آقا به ما هم همین جوری بگه،آقا ما كه آب رو به روت نبستیم،ما كه دل زینب رو نلرزوندیم.ببین آقا به حر چی میگه:

تو یزیدی نه، کز آغاز زما بودی حرّ

سخت دلتنگ تو بودیم کجا بودی حرّ

حُر منتظرت بودم،چرا دیر اومدی؟زودتر از اینها منتظرت بودم، آقا میشه به منم یه جوری بگی منتظرم بودی بفهمم آقام حواسش به من هم بوده

راه گم کردی و از دوست جدا بودی حرّ

بر سر قافله خون خدا بودی حرّ

تا بیایی به سوی یار دعایت کردم

نه به یک بار که صد بار دعایت کردم

آقا مارو دعا كردی كه تو خیمه ی عزاییم

تو از امروز دگر حرّ فداکار منی

بلکه همسنگر عباس علمدار منی

تا ابد یار منی یار منی یار منی

من خریدار تو گشتم که خریدار منی

سر زده صبح سعادت به مبارک بادت

خلعت خون ،تن صدچاک، مبارک بادت

اذن میدان داد،وقتی سرش رو بلند كرد،آقا بهش گفت:حر می خوای جبران كنی،می خوای توبه ات قبول بشه بسم الله،میدان عمل آماده است،روضه بخونم برات زود ببرمت سرغ اصل مطلب:رفت میدان،جنگید،وقتی افتاد روی خاك،ابی عبدالله دو تا مدال به حر داده،مدال اولی كه به حر داد این بود،آخه حضرت یه بار اسم مادر حر رو برده بود،نفرین كرده بود حر رو، فرموده بود:ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ مادرت به عزات بشینه. انگار می خواست از دل حر دربیاره،مدال اول رو بهش داد،وقتی سر خونیش رو بغل كرد،فرمود: أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً تو آزاده ای همون جور كه مادرت تو رو آزاده نام نهاده. اینجا اینجوری اسم مادرش رو آورد كه از دلش درآره،یه مدال بهش داد،میدونی مدال بعدی چی بود؟دیدن ابی عبدالله یه دستمال از شال كمرش جدا كرد"اهل روضه كجاند؟از من جلوتر می ری من خیلی جلو نرم"دیدن با دستمال خودش سر حر رو بست،خوش به حالت حر،مدال از این بالاتر،خود حسین سرت رو با دستمال خودش بست،آخ دلم یه جایی رفته،كی با من میآد؟ من یه جمله بگم،اونی كه مریض دكتر جواب كرده داری،اونی كه مریض سرطانی داری. یه جمله: اینجا ابی عبدالله با دستمال خودش سر این سردار رو بست،چو می شد سرش رو ببندی،اما یه سردار كنار علقمه،چنان تیر سه شعبه،چنان عمود آهن، هر كاری كرد سر عباس رو ببنده،....امشب شبش نیست اما میگم:

سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل

دستش شده از تن جدا اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل

دستت رو پایین نیار به عباس و به حسین:الهی العفو،الهی العفو

.