نمایش جزئیات
روضه و مناجات_توسل حضرت حر علیه السلام_شب چهارم محرم _استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ،صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
دلم از انتظار آب نکن
با فراغت مرا عذاب نکن
گر جوابم نمیدهی دیگر
از در خانه ات جواب نکن ....
گرچه لایق نیم تو ای مولا
جز غلامت مرا حساب نکن
گرچه من خود حجاب وصل توام
تو دگر چهره در حجاب نکن
گنه بی حساب آوردم
تو کرامت کن و حساب نکن .....
یابن الحسن ..... یابن الحسن ......
السلام علی حجت رب العالمین
السلام علی خامس اصحاب الکسا
السلام علی ساکن کربلا ....
السلام علی الاعضاء المقتعات
أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ
أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ
حسین .....
حسین .......
حسین ............
ارباب خوب من ....
از نوکر بد هم که بپرسی گوید
ارباب به خوبی تو پیدا نشود ....
. ."إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی" خدایا این گناه باعث شده لباس ذلت و خواری به تن کنم ..."وَ جَلَّلَنِی التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِی وَ أَمَاتَ قَلْبِی عَظِیمُ جِنَایَتِی" من با گناه خودمو دل مرده کردم" چی جوری زنده اش کنم؟ فرمود "فاحینی بتوبه من" هر کی اومد توبه کنه دست گداییشو بیاره بالا (خسته نشیا) فَبِعِزَّتِكَ لا اَجِدُ لِذُنُوبی غافِرا به خدا غیر از خودت آمرزنده ای سراغ ندارم .. فَوَا أَسَفَا مِنْ خَجْلَتِی وَ افْتِضَاحِی إِلَهِی إِنْ كَانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً اگه پشیمانی توبه حساب میشه وَ عِزَّتِكَ مِنَ النَّادِمِینَ امروز اومدم بگم بعزت و جلالت من بد کردم پشیمانم ....
الهی العفو ....الهی العفو ....
از لشکر فاصله گرفت بعضیا نوشتن این سر و صورتشو خاک مالی کرد،بایدم اینجوری باشه چون این آقا پسر ابوترابه" اگه او پسر ترابه ما باید "کنت ترابا باشیم ..." چکمه های جنگیشو دور گردنش «َفَاخْلَعْ نَعْلَیْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» موسی اینجا کربلاست کفش هاتو در بیار وقتی به موسی اینجوری ندا میاد حرم ادب کرد؛ کفش هاشو دور گردنش انداخت ؛ هنوز داره نادمو پشیمون میاد ، حتی بعضی ها گفتن پسرشو صدا زد، گفت گریبان منو کشون کشون بگیر هَلْ یَرْجِعُ العَبْدُ الآبِقُ إلاّ إلی مَوْلاهُ” عبد فراری دم خونه ی آقاش نره کجا بره ....؟!!
تا روبروی ابی عبدالله قرار گرفت یه سوال کرد و یه جواب شمید آقا هـــــل لـــی مـــن تـــوبـه؟! فبکا بُکَاءً شَدِیداً ..." تو گریه هاش گفت آیا راه برگشتی برا من هست؟!! ابی عبدالله فرمود: "ارفع راسک" هر کی در خونه ی ما بیاد دیگه سر به زیر نیست ...."
حالا هر کی سربلندیش باورش شده بگه حسین ....... اجازه رو گرفت اما حسین کربلا رو با خواهرش شروع کرده؛ اذن زینبم لازمه،نه بالاتر از اذن امام ؛ نه؛ زینب حلقه ی اتصال به فاطمه ست " گفت آقا اجازه میدی برم سمت خیام و حرمت؟ قربون حیا کردنت برم ...." اینجا همه بنی هاشم هنوز زنده ان تو اجازه گرفتی ...." آخ نبودی اون ساعتی که تن بچه ها به لرزه افتاد،هرچی نگاه کردن دیدن بنی هاشمی باقی نمانده ...." یه نانجیب فریاد میزنه کیه خیمه هاشو بسوزونه ........" یکی هم داره فریاد میزنه کیه به بدن حسین اسب بتازونه ....." یکی هم داره بلند بلند تکبیر میگه ....." این زن و بچه شروع کردن به لرزیدن ،اومدن پیش عمه جان ، دیدن عمه هم مستأصله ...." اومد پیش زین العابدین، حضرت بی معطلی فرمود علیکن بالفرار...
.