حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ شب چهارم محرم _روضۀ اصحاب سیدالشهدا علیه السلام _ حاج میثم مطیعی

روضه و توسل جانسوز _ شب چهارم محرم  _روضۀ اصحاب سیدالشهدا علیه السلام _ حاج میثم مطیعی

سوختم ، برخاست باز از دل نوایی سوخته چیست این دل؟! شعله ای از خیمه هایی سوخته چیست این دل؟ یک نِی خاموشِ خاکستر شده که حکایت می کند از نینوایی سوخته *حسین جان... حسین جان...آی اصحاب باوفای امام حسین!کجا بودید اون لحظه ای که خیمه ها رو آتیش زدن... زینب صدا زد دخترا همه فرار کنید....بعضی از دختربچه ها دامناشون آتیش گرفته بود،هرچی دویدند آتیش بیشتر شعله ور شد؛وقتی برگشتن پیش زینب ، زینب دیگه اینارو نمیشناخت...بمیرم برای بچه ها...* بند بندش از جدایی ها شکایت می‌کند روضه می‌خواند به سینه با صدایی سوخته روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب پیشِ رویِ کاروانِ آشنایی سوخته *این بیت یه معنی بیشتر نداره:* سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد... . " وَ رُفِعَ عَلیٰ القَناةِ رَأسُک..." (و سر مقدست بر نیزه بالا رفت)دیشب چی گفتیم؟کجا رفتیم؟چه خبر شد؟!"و سُبِیَ أهلُکَ کَالعَبید...." روضه می‌خواند ز نی هایی و سرهایی غریب پیشِ رویِ کاروانِ آشنایی سوخته روضه می‌خواند از آن نی، آه آه، آن نی که خورد بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته *سر رو گذاشت جلوش... دخترای امام حسین پشت سر... هی دخترا سرک میکشن... دلم برای بابام تنگ شده... صدای صوت داوودی قرآن بلند شد:"أعوذُ باللّٰه مِن الشَّیطاٰنِ الرَّجیم .. أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِیمِ ..."یه وقت زینب صدا زد: « مَهلاً یا یزید ... دیگه بسه ... اینقدر بر لب و دندان برادرم نزن!ای حسین ....نمی‌دونم چی شد ... خدا می‌دونه قصدشو نداشتم ...دوبیت مهمون رقیه بشیم: آن دم که من از ناقه ، افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی؟ ، از ما تو جدا بودی دخترم! آن دم که تو از ناقه ، افتادی و غش کردی بر رأس سنان بودم ، کِی از تو جدا بودم؟! منو ببخشید ... بابا ... آن دم که مرا ظالم ، اظهار کنیزی کرد... یه وقت یکی غیر از یزید حرف زد... بلند شد یه نگاهی به دختر امام حسین کرد:گفت: "یا یزید هَبْ لی هذه الجارِیة"اگر این کنیزک رو به من ببخشی چقدر خوب میشه... آن دم که مرا ظالم، اظهار کنیزی کرد... بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جدا بودی دخترم ...عزیزم ... پاره تنم ... آن دم که تو را ظالم اظهار کنیزی کرد در تشت طلا بودم... حسین.....* روضه میخواند از آن نی، آه آه، آن نی که خورد بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته این سر اینجا ، چند فرسخ آن طرف‌تر پیکری غرقه در خون در میان بوریائی سوخته اگه زمزمه کنی برای حال خودت خوبه .... اگه بگم دست من نبود باورت نمیشه چه کنم .... دل هم پاشید چون اوراق مقتل، گوئیا نسخه ای خطی زِ داغ ماجرایی سوخته بریم کربلا *حسین جان....حسین جان....* من نمی‌دونم شما به شب هشتم می‌رسید یا نه ... من نمی‌دونم شب هشتم هستی روضه پیغمبر بشنوی یا نه ... اگه نبودی ما یادت می‌کنیم ... خدا رحمتت کنه ... من این یه بیت رو میخونم الان بشنو ... تکه تکه در عبا آئینه روی نبی *جوونا بیایید علی‌رو جمع کنید...* تکه تکه در عبا آیینه روی نبی آیه‌ی تطهیر می‌خواند کَسائی سوخته *ولدی علی...ولدی علی...بُنَیَّ قتلوک...* دختری چیده‌ست یک دامن گل از یک بوته خار گل به گل دامانش آتش، دست و پایی سوخته *عمه یه کاری برام بکن ؛ دارم میسوزم...* بر لبانم آتشی از دل زبانه میکشد آتشی مکتوم از کرب و بلایی سوخته *شب اصحاب رسید...میخوایم بریم در خونه توبه‌کار کربلا...از اینجا دیگه اصلا باید مثل شمع بسوزیم...اینجا به بعد ماجرا مال بیچاره هاست...مال گنهکاراست...مال سرافکنده هاست...مال خجالت زده هاست ...شما خیلیاتون خوبید...اگه خودت هم همچین حسی به خودت داری پاشو برو... هر چی آواره هست بمونه...هرچی گرفتار هست بمونه…هر چی بیچاره هست بمونه...میخوام از زبون حر روضه بخونم...اولش باید اسم امام حسین رو ببریم...همه ده مرتبه صدا بزنند یا حسین...* شاعر: محمد مهدی سیار . . آه، سرم‌رو بالا نمی‌گیرم که سرشکسته ام حسین جان به روم نیاوردی که آبو روی تو بسته ام حسین جان اسارتم‌رو ، به روم نیاری میاد به یاریِ تو آزاده سواری تنم می‌لرزه، ولی می‌دونم دستمو می‌گیری و تنهام نمی‌ذاری *دیدند رفت یه کنار ایستاد داره میلرزه... مهاجر اومد گفت: حُر! چه وضعیه؟! تو سردار سپاه کوفه ای؛فرمود:"والله اُخَیِّرُ نَفسی بَینَ الجَنَّةِ و النّٰار"امشب شب ماست؛امشب نوبت ماست؛امشب نوبت اوناییه که حرمت شکنی کردند؛آبروبری کردند؛امشب اومدن سرشون پائینه ... خدایا ... مردم هرچی میگن بگن ... برای خودشون میگن ، تو که منو میشناسی ... خدایا یه کارائیه بین خودم و خودت...هیچ کسی نمیدونه...(آه ، به من پناه بده حسین جان...)*پناه میخوای یا نه؟!اگه میخوای بگو... به آقات بگو ... نمی‌خواد داد بزنی ... هرجور عشقته بگو ... ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده گوشه ای از کربلا ، جا و مکانم بده... منو دور ننداز... شاید یه روزی به دردت خوردم... شاید یه روزی تونستی رو من حساب کنی...* ( آه، به من پناه بده حسین جان...)آه ، تو نوری و من ظلماتم*اشکال نداره ما هم بگیم امشب به آقامون... مگه غیر از اینه؟! ...راوی میگه وقتی آمد تصمیمش رو گرفت..."و ضَرَبَ فَرَسَهُ قاصِداً نَحوَالحُسَین"... یه نهیبی به اسبش زد"و یَدُهُ عَلیٰ رَأسِه" ... دستاشو رو سرش گذاشت"و قَلَبَ تُرسَه"... سپرش رو واژگون کردشروع کرد مناجات کردن…گفت:« اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ ... خدایا من به تو روی آوردم ، توبه منو قبول کن ...فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِیِّک ... خدایا من دل دوستان تو رو لرزوندم ... دل این دختربچه ها رو لرزوندم...اومد مقابل امام حسین، گفت:آقا من همونیم که اون کارو کردم، همونیم که امروز تو رو مجبور کردم به اینجا برسی؛توبه من قبول میشه یا نه؟"هَلْ تَریٰ لی مِن تَوبَة؟!" آقا فرمود:"إِرفَع رأسَکَ یا شَیخ"پیرمرد سرت رو بلند کن... چیزی نشده ...من امشب میخوام بگم آقا!تو منو میشناسی؛خودمم،خودم رو میشناسم...اگه امشب اون صدای زیبای تو رو بشنوم که بگی جوون سرت رو بلند کن! اشکال نداره،دوباره شروع کن....*به این میگن گریه‌ی بزمی ... به این میگن سوختن ... أبکی عَلیٰ نَفسی... به این میگن گریه‌ی بر خویشتن ... آه،تو نوری و من ظلماتم مرده منم ، تویی حیاتم از این به بعد حُرّ حسینم تا دم جون دادن باهاتم *حالا آقا جواب میده...* به غربت من، خوش اومدی حُر تویی تو آزاده‌ی دنیا و قیامت *من امروز نگاه کردم،دیدم آقا این جمله رو دوبار به حُر فرموده؛آخه آقا بین راه حرفی فرموده؛من میگم آقا حُر رو یاد اصل و نسبش و اون مادر خوبش انداخته بود...وقتی آقا میخواست بره،گفت:نمیذارم.آقا فرمود:"ثَکَلَتکَ اُمُّک؛ما تُریدُ مِنّی؟" ... مادرت به عزات بشینه...یه نگاهی کرد،گفت:حسین! اگر از عرب هر کسی این جور اسم مادرم رو میبرد من جوابش رو میدادم،اما چه کنم مادرت زهراست...آقا اینجا که آمد سرش پایین بود، فرمود:"أنتَ الحُرُّ کَما سَمَّتکَ اُمُّک"... مادرت عجب اسم خوبی برات گذاشت ... "حٌرٌّ فیی الدُنیا و حُرٌّ فی الآخرة"...یه جاییم اون موقعی که حر روی زمین افتاد؛ راوی میگه هنوز رمقی در بدنش بود؛اصحاب آمدند حر رو آوردن جلوی آقا گذاشتند..."و یَمْسَهُ التُّرابَ عَن وَجهِه" ... شروع کرد خاک ها رو از صورتش پاک کردن؛ دوباره فرمود: "انت الحُرُّ کما سَمَّتکَ امُّک..."* به غربت من، خوش اومدی حُر تویی تو آزاده‌ی دنیا و قیامت  بگیر دوباره، سرت رو بالا تو مهمون خدا شدی ، سرت سلامت  (آه، به من پناه بده حسین جان...) *مولای من قربونت برم...من امشب با امید اومدم اینجا...فدات بشم اگه من امشب دست خالی برگردم برا خودت بد میشه...من که چیزی برای از دست دادن ندارم... آه ... به من پناه بده حسین جان.... آه اومدم ای عزیز زهرا با یارای تو هم‌قسم شم شرمندم از بچه های تو بذار مدافع حرم شم * خوارزمی نوشته:امام حسین آمد مقابل لشگر ایستاد؛صدای غریبی بلند کرد..."أماٰ مِن مُغیثٍ یُغیثُنا لِوَجهِ اللّٰه؟" ... آیا یه یاوری هست به خاطر رضای خدا ما رو یاری بده؟"أماٰ مِن ذابٍ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّٰه؟"این دقیقا معناش مدافع حرمه...آیا مدافعی نیست  که از حرم پیامبر خدا دفاع کنه؟راوی میگه... " فَلَمّاٰ سَمِعَ الحُرُّبنُ یزید هٰذاالکَلام..."... وقتی این فرمایش آقا رو حربن یزید شنید...«إضطَرَبَ قَلبُهُ و دَمَعَت عیناه» ... قلبش آشوب شد و اشکش روانه شد."فَخَرَجَ باکِیاً مُتَضَرِّعا..."توبه کارا ، حالیا از نو عمل آغاز کن...من که بهت شک ندارم... من شک ندارم امشب همه ما رو به احترام این آقا میبخشی...یا الله!دهه ی محرم داره سپری میشه،من نگرانم...امشب شب سوختن ماست...یاالله! اگر امشب یه فکری به حال ما نکنی...ما فرداشب،شب پنجم عازم گودی قتلگاهیم....* آه اومدم ای عزیز زهرا با یارای تو هم‌قسم شم شرمندم از بچه های تو بذار مدافع حرم شم شفاعتم کن، می‌خوام شهید شم (* تو ام امشب اینو به آقا بگو...*) شفاعتم کن، می‌خوام شهید شم توبمو رد نکن نذار که ناامیدشم می‌خوام بجنگم، کنار جُونت(غلام سیاه امام حسین) روسیاهم ولی بذار که روسفید شم (آه، حسین حسین  عزیز زهرا ...) شاعر: میلاد عرفان پور .