نمایش جزئیات
دعوت امام حسین علیه السلام
عبدالله حر جعفی است، امام با او برخورد کرد به خیمه اش قاصد فرستاد، می آیی ما را یاری کنی یا نه؟ یه جور جواب سر بالا داد، بار دوم امام خودش آمد، آقا فرمودند: نمی آیی ما را یاری بدی؟ جواب داد به آقا گفت: من از کوفه آمد بیرون جزء قاتلان شما نباشم، من نه این طرفی ام نه اون طرفی، با امامش این طور برخورد کرد، به کسی گفت که عالمی جمع شوند یه تار موی علی اصغرش نمی شوند، آقا من نمی آیم، ولی اسب و شمشیرم مال تو، حضرت فرمود من خودتو می خوام، مالت به چه درد ما می خورد.
فرمود: حالا که نمی آیی، نیا، امام فقط یه جایی برو صدای ناله ی ما را نشنوی، کدوم ناله، ناله ای که وقتی ارباب به نیزه ی غریبی تکیه دادم سر داد …در مقابل یک پیرمرد است، اسمش انس بن حارث وقتی این دعوت را شنید، اومد خدمت آقا، گفت اجازه می دهی من جونم را فدات کنم، با پیغمبر بوده، پیرمرد عارف ابروهای بلندی داشت، آری رفت برای حسین (علیه السّلام) فدا شد … .در زیارت ناحیه می خوانیم: السلام علی انس بن الکاهل الاسدی
منبع:كتاب گلواژه های روضه