نمایش جزئیات

روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام_شب پنجم محرم _حجت الاسلام والمسلمین سید حسین مومنی

روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام_شب پنجم محرم _حجت الاسلام والمسلمین سید حسین مومنی

چند بار امام حسین علیه السلام تو کربلا فرمود:"هل من ناصر ینصرنی؟"یکی مونده به آخر گمون میکنم پنجمین باره تا حضرت فرمود:"هل من ناصر"دارد یه دختر بچه ای با زیرجامه ای و گوشواره به گوش وارد میدان شد یه چوبی از زیر خیمه ها کشید دوید تو گودی قتلگاه،یه ملعونی گفت:داغ این بچه رو به دل مادرش میذارم،مادرا وقتی ببینند بچشون زمین میخوره انگار قلبشون میفته،حالا کدوم مادری میتونه این صحنه رو تحمل بکنه؟این ملعون رو مرکب نشسته دید این بچه داره چوب به دست میره سمت گودی قتلگاه که حسین رو کمک کنه؛این ملعون تا رسید به این بچه،بچه رو از وسط نیم کرد.مادر همون جلو بیهوش افتاد؛باز خدا روشکر بیهوش شد دست و پا زدن بچش رو ندید...باز امام حسین علیه السلام فرمود:"هل من ناصر ینصرنی؟ هل من معین یعیننی"یه وقت عبدالله بن الحسن که یازده سالشه دید واای عموجانش! که اگه بزرگ شده این بزرگش کرده،بابا نبوده او براش پدری کرده،یه نامردی داره میدوه تا این صحنه رو دیدعبدالله بن الحسن سلام الله علیهما دوان دوان آمد،امام حسین فرمود:زینبم عبدالله رو حبسش کن یعنی دستش رو بگیر. حالا مجسم کنید این صحنه رو...زینب از یه طرف عبدالله رو گرفته از یه طرف مواظب خیمه هاست،از یه طرف نگاهش به قتلگاست حسین تو قتلگاه افتاده،یه لحظه عبدالله دید عمه جانش حواسش به قتلگاهه دست رو کشید و دوید،دوییدا...دید یه ملعون داره شمشیر وارد میکنه به سر ابی عبدالله،عبدالله تا رسید دستشو آورد جلو،شمشیر به دست خورد،دست از پوست آویزان شد،افتاد رو سینه ی حسین...هی ناله میزد:عمو حسین...عمو حسین...عبدالله رو سینه ی اباعبدالله دو تا ناله زده یه "یا عماه" گفته یعنی عموجان.یه "یا اماه"گفته؛مادرشو صدا زده،مادر تا دید صدای عبدالله میاد از خیمه دوید بیرون،تا مادر عبدالله آمد امام حسین صدا زد:زینبم مادر عبدالله رو برگردون! باز نمیکنم اینجا قصه چی هست! دشمن متوجه خیمه ها شد،فرمود: مادر عبدالله رو برگردون...برگردوند...حالا عبدالله رو سینه ی ابی عبدالله؛دست به پوست آویزون،میخوان کار ابی عبدالله رو تموم کنند؛بدن عبدالله مانعه،من از شما سوال میکنم:حسین که تو گودی بود؛شمر از بالای گودال پرید رو سینه ی ابی عبدالله دیگه،درسته؟! اون لحظه ای که پرید رو سینه ی ابی عبدالله هنوز بدن عبدالله رو سینه ی ابی عبدالله بود؟آره...بدن عبدالله مانع بود؛امام زمان ببخش...اونقدر با چکمه رو بدن عبدالله زدند،میزدند عبدالله ناله میزد"والله لا اُفارِقُ عمی"به خدا دست از عموم بر نمیدارم... "اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن،صلواتک علیه و علی آبائه،فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا" .