نمایش جزئیات

روضه و مقتل_عبدالله ابن حسن (ع)_شب پنجم محرم _حاج میثم مطیعی

روضه و مقتل_عبدالله ابن حسن (ع)_شب پنجم محرم  _حاج میثم مطیعی

من کیستم گدای گدای گدای تو بگذار تا که سر بگذارم به پای تو *قربون اون پای مجروحت برم؛شنیدم مدائن به پات شمشیر زدن،میخوام باهم دل حضرت زهرا رو به دست بیاریم؛پسر نازنینش رو باهم صدا بزنیم:حسن جان،حسن جان* جانم مدینه ای و دلم کربلایی است در خانه ی تو شغل شریفم گدایی است *امشب گدا رو ردنکنی آقای کریم* حق جهاد را تو توانی ادا کنی گر صبر می‌کنی به رضای خدا کنی تو مشت خصم را به لب بسته وا کنی با صلح خویش معجزهء کربلا کنی صبر و سکوت و صلح تو رمز قیام توست در کربلا حسین تو قائم مقام توست2 از بس کرم به خانه ی تو موج میزند *کریم کاری به جز جود و کرم نداره شب پنج و شش رسید"کار ما به کریم افتاد؛امشب مهمون سفره داریم* کریم کاری به جز جود و کرم نداره آقام تو مدینه ست ولی حرم نداره آقای بی حرم سلام کریم کاری به جز جود و کرم نداره آقام تو مدینه ست ولی حرم نداره صداش بزن،حسن آقام حسن...حسن جان* از بس کرم به خانه ی تو موج میزند سائل در آستانه ی تو موج میزند *آقامون هم کریمه،هم غریبه،چه جوری غریبه؟دیشب سرسفره ی اصحاب امام حسین (ع)بودیم اصحاب امام حسین شب عاشورا چه گفتند؟اوج وفا و ایثار رو نشون دادند،حتی شب عاشورا عهد کردند تا مازنده ایم از بنی هاشم کسی میدون نره یعنی طاقت داغ بنی هاشمم نداشتند چه برسه به دیدن غربت امامشون"اما من قربون اون امام غریبی برم که فرموده باشند:اگر صلح نمیکردم یاران منو دست بسته به معاویه تسلیم میکردند"آقا غریبه،ظهر عاشورا هم وقتی یاران ابی عبدالله مثل سعیدبن عبدالله،زهیر،دیگران در اوج خطر آقا رو تنها نگذاشتند،نگذاشتند دشمن مانع نماز امام بشه اونجا باید برای امام غریبی جون داد که وقتی نماز میخوند اصحابش سجاده رو از زیر پاش می کشیدند" قربون غربتت برم"اما اگه اجازه بدید من یه پرده ی دیگه ی غربتتم بگم* غریب اونیه که همدم اشک و آهه دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه خودم دیدم که دشمن مادرم را با همین حالت نیت کن شنونده حضرت زهرا باشه؛ببینه داری بچه هاشو صدا میزنی،حسن،آقام حسن آقام حسن...*حالا میخوایم روضه ی برادرش رو بخونیم چرا نمیگی روضه ی عبدالله؟! آخه روضه ی عبدالله از قتلگاه جدا نیست،خودت قفل دلامون رو وا میکنی* دلم تو روضه ها میشکنه مثل شیشه ولی روزی مثه روز حسین نمیشه *خود امام حسن فرمود"لایوم کیومک یا اباعبدالله"دورتو میگیرن"سی هزار نفر دورت حلقه میزنند...حسین،آقام حسین ...قرار شد برای حضرت زهرا بخونی،قرار شد بچه هاشو صدا بزنی...حسین،آقام حسین ...آبرو داری کن،برا حضرت زهرا میخوایم نوحه بخونیم،چه جوری وارد روضه ی عبدالله بشیم؟!مسیر رو خودش مشخص کرده* غریب اونیه که سر به بدن نداره آقام رو زمینه ولی کفن نداره آقا روی زمین افتاده،سیدبن طاووس نوشته" فَلَبِثُوا هُنَیْئَةً"یه وقت دست از جنگ برداشتند،حسین فاطمه رو به حال خودش گذاشتند*دارند تماشاش میکنند؛از اول میخوان معطل کنند؛باهاش کار دارند*"ثُمَّ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بِه "*آخ آخ داداشت گفته بود دورتو میگیرند،برگشتند دور آقا رو گرفتند دورش شلوغ شد،نمیدونم زینب چطور نگاه میکرد!نمیدونم عبدالله چطور سر خم میکرد!دور عمو شلوغ شد*"فَخَرَجَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ"یه وقت دیدند عبدالله بچه ی نابالغ از خیمه ی زن ها بیرون آمد؛اولین کاری که کرد" یَشْتَدُّ"شروع کرد دویدن از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم(این صحنه  دویدن از حرم تا قتلگاه بازم تکرار شد) از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین، حسین...عبدالله فقط تو ندویدی سمت قتلگاه؛زینب از حرم تا قتلگاه هی صدا زد...عبدالله دویدن هم تکرار شد،او میدوید و من میدویدم،عبدالله دوید به هر کیفیتی بود بماند "حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ علیه السلام"یه وقت کنار امام حسین علیه السلام ایستاد مثل تیری که از چله ی کمان رها بشه،دستشو از دست عمه جدا کرد*چرا میگی کمان؟! آخه این عمه قامتش از غم اکبر خم شده،از غم قاسم خم شده،وقتی امام حسین کنار علقمه صدا زد" الان انکسر ظهری"زینب صدای شکستگی های مدینه به گوشش رسید،کمرش خم شده،بچه مثل تیری از قد کمان زینب خودشو جدا کرد مقاتل سن این فرزند امام حسن رو ننوشتند؛خیلیا تصریح میکنند بعد علی اصغر خردسالترین شهید کربلاست عبدالله قربونت برم یه سوالی ازت دارم:چی میشد تو خیمه ها میموندی؟تو این خیمه ها که دیگه مردی جز زین العابدین نبود..."شاید میموندی کمک اسرا میکردی؛کمک زن ها و بچه ها میکردی..." اگه تو بخوای جواب بدی چی جواب میدی؟!من میگم شاید عبدالله میگه آخه من صبر بابامو ندارم،نمیتونم ببینم جلو چشمم مادرمو بزنند؛من زنده بمونم..." بابام بچه بود،پیرشد،غم کوچه بابای مرا پیر کرد...اینجای روایت میفرماید" فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ"*من بعضی روایاتو امروز نگاه کردم؛آقا از دل قتلگاه صدا میزنه"زینب یا اختی احبسی"نگهش دار...اما طبق این روایت" فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ لِتَحْبِسَهُ "زینب خودشو به بچه رسوند...*من نمیدونم یه هو امام حسین نگاه کرد خدایا با زینب چه کنم؟! زینب برو...زینب قتلگاه جای تو نیست،برو...* هر کاری کرد عبدالله بر نگشت"فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً" بلند صدا زد "لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی"به خدا از عموم جدا نمیشم..." اگه دقت کنی عبدالله سریعتر از همه ی شهدای کربلا به مقتل خودش رفت؛سریع و فجیع هم شهید شد،آخه استغاثه ی آقا رو شنیده بود،اینجا جای وداع نیست؛جای رجز خوندن نیست؛ای عمو تا ناله ی هل معینت را شنیدم...آخه پسر فاطمه به زور روی دو کنده ی زانو نشست،به شمشیر غریبی تکیه کرد،صدا زد"هل من ناصر ینصرنی...هل من معین یعیننی لوجه الله...هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله...* .