نمایش جزئیات

روضه حضرت اباعبدالله(ع)شب عاشورای ۹۸ بنفسِ حاج سید محمد جوادی

روضه حضرت اباعبدالله(ع)شب عاشورای ۹۸ بنفسِ حاج سید محمد جوادی

. ای به رویِ دست در راه خدا جانِ شما آسمان تعظیم آورده به ایمان شما دین گرفته آبرو از خونِ جوشان شما خونِ ثارالله جاری از گریبان شما تیغ ها در دست قاتل ها به فرمان شما زخم تن سر تا قدم آیاتِ قرآنِ شما با وصال دوست از هجران رهایی یافتید تا قیامت سر خط بی انتهایی یافتید رنگ از رخ باخته رنگِ خدایی یافتید در مشامِ روح عطر کربلایی یافتید خط قرمز خورد روی خط پایانِ شما ای کنار یوسف زهرا همواره جایتان آسمان ها در زمین گشتند خاک پایتان عاشق شمشیر ها و نیزه ها اعضایتان آفرین بر غیرت و بر همت والایتان *آخه خیلیا امشب جدا شدن رفتن .. اونایی که موندن حضرت فرمود هرکی بمونه فردا کشته میشه ، یک یک وفاداری کردن یکشون گفت چرا باید یک بار در راه شما کشته بشم .. کاش صدها بار کشته شم زنده بشم دوباره فدات بشم ..* چشم زهرا چشم زینب بر قدُ و بالایتان اشک شوق فاطمه در چشم گریان شما تا شما هستید ای مقدادها عمارها کی رسد بر اهل بیت مصطفی آزارها کی شود نیلوفری رخسار گل رخسارها کی خورد سیلی سکینه بر سر بازار ها ای فدایی های عطرت بار ها و بار ها تا قیامت احمد و حیدر ثناخوان شما *چه خبره امشب .. آخرین شبیِ که رقیه تو آغوش باباشِ .. آخرین شبیِ که رباب علی اصغرُ بغل کرده .. علی لای لای .. آخرین شبیِ که زینب هی به قد و بالای داداش نگاه میکنه .. هی به صورت داداش نگاه میکنه .. فردا شب همین صورت رو خاکسترای تنورِ خولیِ .. امشب زینب هی میگفت : مکن ای صبح طلوع .. من و تو خسته میشیم میریم دنبال استراحتمون میگیم چند روز استراحت کنیم بخوابیم طعام بخوریم آب بخوریم اما این زن و بچه رو تازه اسیری میبرن .. تازه زینبِ و بازارها .. تازه زینب میگه من کجا کوچه و بازار کجا .. با همه وداع کرد با زینبم خداحافظی کرد سوار ذوالجناح میخواد بره هی میگه :* ذوالجناح زودتر چون شب رسد ترسم آخر از خفا زینب رسد ذوالجناح ای عرش پیما مرکبم میروم اما به فکر زینبم *هرچه میکنه اسب قدم از قدم برنمیداره یه وقت دید دخترش پای اسبُ بغل کرده بابا کجا داری میری؟! بابا باید از ذوالجناح پیاده بشی بغلم کنی .. گفت چرا دخترم گفت یادته فلان منزل خبر شهادت مسلمُ دادن؟! اره یادمه بابا .. من دیدم دختر مسلمُ صدا کردم دختر مسلمُ رو زانوت نشوندی گفتی من هستم نوازشش کردی بابا باید از ذوالجناح پیاده بشی بغلم کنی .. یخورده دست توی این موهام ببری .. دورت بگردم سکینه جان چرا بابا؟! (زبان حال) آخه منم تا ساعتی دیگه بی بابا میشم .. ساعتی دیگه اینا با اسباشون از روی بدنت رد میشن .. من یتیم میشم بابا .. ساعت دیگه سرتو بالا نیزه میزنن میریزن تو خیمه .. اینقدر برام سخته جلو چشمام عمه‌مو با نی بزنن .. خداحافظی کرد هر جور بود رفت میدان خبری نشد دیگه اگر چه در مقاتل میگن حضرت یه وقتایی نزدیک خیمه ها میشد لا حول ولا قوه الی بالله این زن و بچه قوت میگرفتن من میخوام از اینجا بگم چون فردا نمیشه خیلی حرفارو زد امشب شب عاشوراست باید روضه هارو خوند صدا شیهه‌ی ذوالجناح اومد هشتاد و چهار زن و بچه بیرون ریختن دیدم ذوالجناح یال خون آلوده بدنش تیر خورده ..* ذوالجناح از چه خود را باختی جان زینب را کجا انداختی؟!.. *دوباره سکینه اومد جلو صدا زد ذوالجناح بابام میدون میرفت تشنه بود سوالم اینه بگو به من آیا آب بهش دادن یا با لب تشنه سر از تنش جدا کردن ؟!.. تازه ناحیه مقدسه میگه این زن و بچه دنبال ذوالجناح راه افتادن اومدن رو تل زینبیه درست یه موقع رسیدن والشمر جالس علی صدرک ..* او میدوید و من میدویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او مینشست و من مینشستم او روی سینه من در مقابل او میبرید و من میبریدم او از حسین سر من از حسین دل غریب گیر آووردنت هی رو خاکا کشیدنت با نیزه زد تو دهنت غریب گیر آووردنت *دیگه نه عباس هست نه علی اکبر هیچکس نیست کمک حسین کنه .. میگه هی با صورت روی خاک میفتاد هی با زحمت پا میشد طرف خیمه ها بیاد میگفت تا من زنده ام طرف خیمه نرید ..* زنده بودی که دشمنت برد از تنت پیراهنت غریب گیر آووردنت .