حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و مقتل _قاسم ابن حسن علیه السلام_شب ششم محرم_حاج میثم مطیعی

روضه و مقتل _قاسم ابن حسن علیه السلام_شب ششم محرم_حاج میثم مطیعی

ای باطن غم تو غم کربلا حسن میراث دار غربت شیر خدا حسن *حسن جان ...* ای شاهد مصیبت فرق شکافته *امیرالمومنین رو آوردند صحن مسجد کوفه؛سر بابا رو به دامن گرفت،شروع کرد های های گریه کردن؛یه وقت امیرالمومنین چشما رو باز کرد،حسن چرا گریه میکنی؟عرضه داشت پدر،کمرم رو شکستی..." حسن جان..." مرغ دل یک بام دارد دو هوا گه مدینه میرود گه کربلا *آقای بی حرم رو صدا بزن ...* خواب دیدم که تو حرم داری من ضریح تو در بغل دارم .... *دلم مدینه میخواد...حسن جان* ای شاهد مصیبت فرق شکافته ای شاهد غم در و دیوار،یا حسن *ای آقایی که کوچه هم به همراه مادرت بودی* به هر جا مادری از شوق دست طفل خود گیرد دراین کوچه گرفته طفل دست مادر خود را *حالا صداش بزن:حسن جان... مدینه نمیذارن صدا بزنی،اینجا صدا بزن...* ای شاهد غم در و دیوار،یا حسن ای زخم خورده،زخم زبان خورده از همه *قربونت برم،تو مسجد موقع طواف زیر پیراهن زره میپوشید؛پسرت زره اندازش نشد...* ای زخم خورده،زخم زبان خورده از همه سردار دست بسته ی قحط وفا حسن عمری اگرچه زیستی ای زاده ی علی 2 هر روز را شهید شدی،مرحبا حسن *هرروز شهیدت کردند آقای غریبم،گفت:* حسن شدی که سوال غریب کیست به عالم میان کوچه و گودال بی جواب بماند... *امشب با یه امیدی آمدیم در خونت،فرداشب آب رو میبندن...* بخشیده اند مال،کریمان به مردمان2 بخشیده ای تو آبروی خویش را حسن *آقای کریم،آقامون خیلی کریمه* ندهد فرصت گفتار به محتاج،کریم گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ست ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست در محضر کریم،تمنا چه حاجت است؟! *آقای کریم ما امشب با امید آمدیم،آقامون خیلی کریمه،سر سفره ی جذامیا مینشست،به همه خوبی کرد ولی هیچ کس بهش خوبی نکرد...آقای کریم! گرفتاریم؛گرفتار نفس اماره ایم،امشب بیا قفلا رو باز کن،ما رو آزاد کن ....* نزد کریم فرق ندارد خوب و بد *کریم این جوریه،اگه یه سفره داری بخواد غذا بده فقط خوبا رو راه میده اگه بدبخت بیچاره ها بیان میگه برید غذا نمیدم به شما؟* نزد کریم  فرق ندارد خوب و بد یک جا قبول کن همگان را،سوا مکن... هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر گویم گرفته ای ز عنایت رها مکن... *این قدر کریمه این آقا... ببین کرامتش تا کجاست؟! گفت:* کریم بیرق و صحن و علم نمیخواهد کنار فاطمه هرگز حرم نمیخواهد ... بخشیده اند مال، کریمان به مردمان بخشیده ای تو آبروی خویش را حسن هرگز نبود با تو ولی با حسین بود هفتاد یار صادق و بی ادعا حسن *این بیت آخر مقدمه ی روضه من باشه...* افتاد جسم قاسم و عبدالله ت به خاک شد نذر آخر تو چه زیبا ادا حسن *حسن جان...حسن جان...* شاعر: میلاد عرفان پور . . سیدبن طاووس نوشته"وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ "یه نوجوانی وارد میدان شد،صورتش مثل ماهپاره بود" این که چون مه میدرخشد ای سپه سیزده ساله ست و ماه چهارده "فَجَعَلَ یُقَاتِل"شروع کرد جنگیدن مجلسی نوشته چنان جنگی کرد بااین صغر سن35 نفر رو به جهنم فرستاد، حمیدبن مسلم از اصلی ترین راویان کربلاست،میگه من بین لشکر ابن سعد بودم،داشتم این کودک رو نگاه میکردم، دیدم یه پیراهن پوشیده"وعلیه قمیص و ازار"دیدم شلوار ساده پوشیده،به جای کفش جنگ،نعلین پوشیده،حتی حمیدبن مسلم تصریح کرده میگه یادم نمیره بند نعلین پای چپش رو نبسته بود*قربونت برم زره اندازت نشد"شما شنیدید شب هشتم اگه زنده باشیم باید بگیم علی اکبر زره خستش کرد؛برگشت پیش امام حسین"یا ابا العطش قد قتلنی"تشنگی منو کشت "و ثقل الحدید اجهدنی" سنگینی زره خستم کرد* علی اکبر که جوشن شد آن شد2 تو که جوشن نداری وای بر من زخم های تن تو کشت مرا تازه شد داغ اکبرم،قاسم *حمیدبن مسلم میگه پیش اون ملعون-ابن فضیل بن ازدی لعنه الله علیه-ایستاده بودم،میگه یه وقت صدا زد به خدا قسم یه جوری به این نوجوون حمله کنم داغشو به دل عموش بذارم،میگه من تعجب کردم،گفتم:سبحان الله،اگر این نوجوون به من دست بزنه من اصلا دست به سمتش دراز نمیکنم این همه ادم دورشو گرفتن،محاصرش کردند کافیه؛گفت:نه،من کار خودمو میکنم،قاسم داره میجنگه،داره رجز میخونه،داره به بابای عزیزش افتخار میکنه* امام حسین وقتی کوفه بابای عزیزش رو ضربت زدند حاضر بود؛دوباره داغ مسجد کوفه تازه شد* "فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَیْلٍ الْأَزْدِیُّ عَلَى رَأْسِهِ"یه شمشیر به سر قاسم زد"فَفَلَقَهُ "سر شکافت"فَوَقَعَ الْغُلَامُ لِوَجْهِهِ"بچه با صورت به زمین افتاد،قاسم تو که خبر داری تو این خانواده خیلیا با صورت به زمین افتادند،من میخوام دوتاشو بگم،بی بی میگه پشت در ایستاده بودم"والنار تصعر"آتش زبانه میکشید"فسقطت لوجهی"من با صورت به زمین افتادم"اینجا صدا زد"یا ابا هکذا یفعل لابنته" یه دونه دیگشم میگم:اسماء میگه حسنین رو به زحمت بلند کردم؛پاشید برید به مسجد به مادر بگید مادر از دنیا رفت،حسنین آمدند نزدیک مسجد"ورفعا اصواتهما بالبکائا"شروع کردند بلند گریه کردن،اصحاب اومدند:یا بنی رسول الله چی شده؟بلند صدا زدند"ماتت امنا فاطمة"مادر از دنیا رفت،راوی میگه "فوقع علی،علی وجهه"کمر علی رو شکستیم*نوجوون با صورت به زمین افتاد" وَصاح یا عماه"* افتادم از پشت فرس عمو به فریادم برس *عمو بیا،چه شد بماند راوی میگه مثل بازشکاری خودش رو به میدون رسوند"وَ انْجَلَتِ الْغُبْرَةُ" گردو غبار خوابید"فَرَأَیْتُ الْحُسَیْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ"حسین بالای سر نوجوان ایستاد "وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ"آخ قاسمم" ذبیح پابه زمین سودو یافت چشمه ی زمزم2 تو پا مسای عمو دسترس به آب ندارد *عموت تشنه ست"اما اون جا هم چشمه ی دیگه ای روان شد"چشمه ی دیگه اینجا بود،گفت:* جسم لطیف بی زرهت گشته چون زره از بس که چشمه چشمه ز آثار نیزه هاست *میدونید اینجا امام حسین چکار کرد؟شروع کرد باهاش حرف زدن* ماه در خون شناورم قاسم یادگار برادرم ... *راوی میگه دیدم اینطور داره میگه"وَ الْحُسَیْنُ یَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ"عزیزدلم پدرو جدت روز قیامت از اینا مواخذه میکنند*یه چیزی گفت دل عالم سوخت* "عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبُكَ‏ أَوْ یُجِیبُكَ‏ فَلَا یَنْفَعُكَ صَوْتُه"خیلی برا عموت سخته عمو رو صدا بزنی جواب نده یا جوابتو بده ولی فایده نداشته باشه* سخت بود این که در وداع حرم تشنه لب رفتی از برم قاسم سخت تر اینکه با بلای عظیم جان سپردی برابرم قاسم *قاسم جواب عموتو نمیدی؟* تو نه ای که جواب عموی خویش نگویی2 لبت زبی رمقی طاقت جواب ندارد این جا امام حسین(ع) دوجمله دیگه هم به قاسم گفت"هَذَا یَوْمٌ وَ اللَّهِ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ "قاسم،امروز روزیه که دشمنای عموت فراوونند؛یاور کمه*بعد میدونید چه کار کرد؟* "ثُمَّ حَمَلَ الْغُلَامَ عَلَى صَدْرِهِ"راوی میگه دیدم پاهاش رو زمین کشیده میشد" وقتی حسینت از دل میدان برون کشید پاهای تو به روی زمین خط خون کشید *روضه تمام شد،قاسم فقط یه حرف مونده؛به دونفر اینا شمشیر زدن،به سر دونفر،علی اکبر رو که شمشیر زدن بااون وضع به زمین افتاد؛همه ی ضرباتی که بر علی وارد شد امام حسین تونست صورت به صورت علی اکبر بذاره،قاسم شمشیر به سرش خورد؛وقتی امام حسین بچه رو به سینه چسبانید سر قاسم رو شونه ی امام بود"اونی که با عمود آهن به سرش زدند"اونی که دستاشو بریدند"اونی که پاهاشو بریدند .