حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت قاسم بن الحسن علیهم السلام_شب ششم محرم_سید مجید بنی فاطمه

روضه حضرت قاسم بن الحسن علیهم السلام_شب ششم محرم_سید مجید بنی فاطمه

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"

اللهم عجل لولیک الفرج..

دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد

دل شکسته ام رو اسیر و مبتلا کرد

ز سر گذشته اشکم به لب رسیده جانم

 که هر چه کرد با من فراق کربلا کرد

شود تمام هستی فدای آن دو دستی

 که غرق بوسه پایش علی مرتضی کرد

سزد همه جوانان حنا ز خون ببندند

که جا به حجله خون یتیم مجتبی کرد

بال فرشته که خاک پای حسین است

فرش حسینیه عزای حسین است

فاطمه دنبالش است روز قیامت

 هر که به دنبال دسته های حسین است

شعر من و تو که افتخار ندارد

تا که خدا مرثیه سرای حسین است

رحمت زهرا برای این که بریزد

منتظر گریه ای برای حسین است

در دل مردم چه هست؟کار ندارم

در دل ما که برو بیای حسین است

حسین...

دست به سمت کسی دراز نکردیم

 هر دو جهان دست ما گدای حسین است

حسین...حسین...

گندم شهر حسین روزی ما شد

یا سر سفره ها غذای حسین است

قیمت اشک برا خون خدا هست

دست همان کس که خون بهای حسین است

پرچم کرب وبلا همیشه بلند است

حافظ پرچم اگر خدای حسین است

هر چه که ما خواستیم فاطمه داده

آنچه فقط مانده کربلای حسین است

حسین....

*شب قاسم بن الحسنه..

کریم کاری به جز جود و کرم نداره

آقا تو مدینه است ولی حرم نداره

ما به بهونه یتیمای امام مجتبی....چون امام حسن هر کس براش گریه نمی تونه بکنه به این بهونه برای امام حسن گریه می کنیم الان مدینه چه خبره؟

کریم کاری به جز جود و کرم نداره

آقام تو مدینه است ولی حرم نداره

همیشه غم نصیبی بی یار و بی حبیبی

الهی من برات بمیرم تو خونه هم غریبی

غریب اونیه که سر به بدن نداره

آقام رو زمینه ولی کفن نداره

شب غریبه دیگه،صدا روببین

شب غریب همین جوریه

ولی جونمون هم در بیاد ما نمی ذاریم برا یتیمای امام حسن همینجوری بگذره‌..آخه هر بابا آرزو داره پسرش قد بکشه جلوش راه بره،دامادش کنه،نوه هاشو ببینه،امام حسن یه جوری شد گفت داداش قاسم و عبدالله رو به تو می سپارم....آی قربون غیرتت برم...*

رخ عیان کرد و باز غوغا شد

آسمان هم به پای او پا شد

نسبی از کریم ها دارد

از همان کودکیش آقا شد

سیزده سال زندگی کرد..

*یکی نیست بگه آقا مادرتون هم هیجده سال زندگی کرد...*

سیزده سال زندگی کرد و همه اعتبار دنیا شد

با ابوالفضل بودنش این شد...

 شکل رزمش شبیه سقا شد

با عمو بود از همان اول

در دلش شور کربلا جا شد

بعد از اینکه حسن ز دنیا رفت

 همه دلخوشی مولا شد

*هر وقت ابی عبدالله دلش برا داداشش تنگ می شد نگاه به صورت قاسم می کرد...یه جور دیگه حواسش به قاسم بن الحسن بود

تا اینکه شب عاشورا همه نشستند...لبخند رو لبا، ابی عبدالله داره خبر فردا رو میده

جا یگاه ها رو معلوم می کنه،یک وقت این نوجوان نگاه کرد،نکنه من عقب افتادم یک مرتبه صدا زد عمو جان،جانم عزیز دلم عمو جان آیا منم فردا مهمون مادرم فاطمه می شم؟یا نه؟صدا زد عزیز برادرم بلند شو.بلند شد..مرگ در نزد تو چگونه است؟عمو جان "احلی من العسل"

همونجا اینقدر گریه کرد گفت جای داداشم خیلی خالیه...ببین از مرگ ترسی نداره ...فردا شد دونه دونه همه رفتند ...اومد مقابل عمو،عمو اجازه میدی برم میدان؟ابی عبدالله فرمود: نه،تو یادگار داداش منی

تو باید مراقب خواهرها و عمه ها باشی؛خیلی دلش گرفت اومد تو خیمه اش نشست،مادرش یک مرتبه دید قاسم زانوی غم بغل گرفته ،عزیزم نبینم اینطوری غصه بخوری!چی شده؟گفت مادر رفتم برم میدان عمو اجازه نداد؛مادر من بدون علی اکبر نمی تونم زندگی کنم...مادر همه رفتن من موندم،مادر نکنه من یتیمم عمو اجازه نمیده..

.

یک مادر می دونه باید چی کار کنه با بچه اش گفت عزیزم غصه نخور همه کارات دست منه.الان خوشحالت می گم.گفت چه جوری ؟گفت صبر کن.دیدند یه گره ای رو باز کرد مادر...از اون بقچه یه چیزی رو در اورد گفت این برگه رو ببر بده عموت بخونه کارا حله...همچین یک نامه ای رو گرفت اومد عمو جان،عمو جان.جانم عزیز دلم؟ عمو جان این نامه رو بگیر مادرم داده همچین که باز کرد ابی عبدالله دید دست خط داداش حسنشه...هی دست خط رو می بوسه به چشمش می کشه ،هی زیر لب میگه:حسن جان کجایی ببینی داداشتو غریب گیر اوردن ،کجایی ببینی با زن و بچه دورم کردن...داداش دلم برات تنگ شده..داداش یادم نمیره اون روزی که شمشیر گرفتی تو جمل چی کار کردی ؟داداش هیچ وقت حرفات یادم نمیره داداش؛ هیچ وقت صدای قشنگت یادم نمی ره،داداش یادم نمیره من گریه می کردم،زینب گریه می کرد اما تو یک جور دیگه گریه می کردی..آخه اون چیزی که تو دیدی ما ندیدیم..

چه کرد؟همچین نگاه کرد که نوشته بسم الله الرحمن الرحیم حسین جان،من کربلا نیستم اما اجازه بده قاسمم از طرف من میدان بره...

خبر رسید تو خیمه ها گفتن قاسم می خواد به میدان بره..اول کسی که اومد جلو زینب بود،شروع کرد به چشماش سورمه کشیدن

عمه الهی قربون قد و بالات بره..گفتن لباس رزم بیارید،اوردن به تنش نمی شد...شروع کردن بدن رو کفن پوش کردن ؛گفتن سوار بر مرکبش کنید،پاش به رکاب نمی رسه.شیخ جعفر شوشتری رحمه الله علیه اورده حتی برا علی اکبر هم اینجوری نیست ؛می گن وقتی اومدن برن پشت خیمه ابی عبدالله قاسم رو بغل گرفت اینقده اینا گریه کردن،آقا و آقا زاده غش کردن...وداع عجیبی بود،رفت وسط میدان شروع کرد خودشو معرفی کردن.انا بن فاطمه الزهرا،انا بن علی بن ابی طالب...انا بن حسن بن علی..من عموم ابوالفضلِ...حسین..فقط دیدن یک وقت حسین سراسیمه داره  میاد،خدا نکنه آدم نوجوانش زمین بخوره...دیدن این بچه رو دوره کردن...حسین...اللهم عجل لولیک الفرج...گفت می خواهم داغی رو دل مادرش بذارم....شیخ جعفر شوشتری میگه، پای بچه به رکاب نمی رسید اما تا حسین اومد بالا سرش بغلش گرفت دید داره هی به زور نفس می کشه...هی می خواد بگه عمو،نمی تونه....شیخ جعفر میگه همچین که بغلش گرفت سینه به سینه،خواست بیادسمت خیمه ها دیدن پاهای قاسم روی زمین کشیده می شه؛میگه فقط دو دلیل داره پاهاش رو زمین کشیده می شه،یا اینکه مصیبت اینقدر سنگین بوده،ابی عبدالله خمیده قاسم رو اوردخیمه...یا میگه بدن اینقدر زیر سم اسب ...حسین..گل برا چی اوردی؟می خوان بگن این نوجوان رو پر پر کردن

کی می گه هر کی یتیمه مجلسش صفا نداره؟

مگه هر کسی یتیم شد تو دلش خدا نداره؟

گل بریزید،گل بریزید رو سر عروس و داماد

عروس از تبار یاس و داماد هم شاخه شمشاد

مگه می شه تو عروسی بابای دوپماد نباشه

دعوا باشه سر اینکه نقل سر با کی بپاشه؟

حسین....

یوسف مصری که میگن پیش این دوماد کی باشه؟

توی کوچه های کوفه، روی نیزه پاگشاشه...

حسین....

مگه میشه تو عروسی بابای دوماد نباشه؟دعوا باشه سر اینکه ...بابا بعضی چیزا رو ما نمی دونیم...اون هایی که قائل بر این بودن عقدی صورت گرفته دلیلشون اینه که میگن ابی عبدالله خواست حق پدری رو بر قاسم تموم کنه...فقط یک جایی خانوم با قاسم روبرو شد؛اونم وقتی که دست بسته آوردنشون تو مجلس یزید ؛سر ها رو اوردن،سکینه یک نگاهی کرد به سر بریده قاسم...باریکلا به غیرتت ما رو مجلس شراب اوردی..حسین....

.