نمایش جزئیات

ذکر توسل و روضه_شب ششم محرم _روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام_استاد حاج منصور ارضی

ذکر توسل و روضه_شب ششم محرم _روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام_استاد حاج منصور ارضی

"السلام علیکم یا اهل بیت النبوه"

خوش به حال هرکسی که روضه دعوت می شود

هیأتی از جانب زهرا حمایت می ‎شود

بس که شأن و منزلت در روضه‎ خانه ریخته

هر که یک دفعه بیاید،پیش کسوت می ‎شود

این وسط آن عاشقی بُرده است که در این دو ماه

بی ‎ریا می‎ آیدو مشغول خدمت می‎ شود

یک پر کاهی اگر چشم کسی نمناک شد

کوه عصیان هم اگر باشد،شفاعت می‎شود

گریه‎ کن با گریه ‎اش غسل تقرّب می‎کند

قطره‎ ای از اشک،مُنجر به طهارت می‎ شود

هرکه در ماه محرّم،کار و بارش شدحسین

چون رسول ترک آخر با سعادت می‎ شود

رازق ما کربلایی‎ها حسینِ فاطمه است

روزی یک سال ما،این ماه،قسمت می‎شود

 

در میان هیأتش انگار زیر قُبّه ای

تا که لب وا می‎کنی فوراً اجابت می‎ شود

 

*حالا چی میخوای از آقا؟*

 

تابه سجده می‎ روم سمت خداپَر می‎کشم

علّت معراج‎ هایم مُهر تربت می‎شود

آن قدَر آقاست این آقا به عبّاسش قسم

ارمنی هم زیر این پرچم هدایت می‎شود

ناله های مادری پهلو شکسته می ‎رسد

روضه‌ خوان تاوارد ذکر مصیبت می شود

یا بُنَیَّ حال ما را زود می ‎ریزد به هم

قلب ما با آهِ زهرا پُر حرارت می شود

صبح محشر تاکه می‎ گوی حسین من کجاست؟

می‎ رسد آقا،ولی بی‎ سر،قیامت می‎ شود

حسین ..... غریب مادر ... 

شاعر: محمد فردوسی

*شب عاشورا یک یک اصحاب حرفشونو زدن،گفت اگه هزار بار منو تیکه تیکه کنن دست از تو بر نمی دارم"بقیه گریه می کردن؛دیگری ،پیرمردها،همه حرف زدن تا آقامون ابوالفضل هم مطلبی گفته و در تاریخ هست" یه وقت بلند شد ایستاد گفت عمو جون منم میمیرم برات یا نه؟فرمود قاسمم در ذائقه ی تو شهادت چه معنایی داره؟چنان حرف زد همه بدن هاشون لرزید گفت "احلی من العسل"فقط پسر امام حسن اینجوری حرف میزنه" فضایی ساخت شب عاشورا"*

گل ریختند پای گذر ها یکی یکی

خیره شده به دشت نظر ها یکی یکی

آمد زمان رزم پسر ها یکی یکی

تب می کنن باز پدر ها یکی یکی

شیری که این چنین شده سرمست قاسم ست

زهرا علی حسن وحسین است قاسم ست

کمتر به سر رسید همه انتظارها

گم شد حسن میان هجوم غبار ها

وقتی که آمدن به دورش سوارها

یکدفعه ریختند سرش نیزه دارها

جور زدن پهلوی او بی هوا شکست

هی سنگ خوردو،صورتش از چندجاشکست

دیگر هوای کرببلا را بلا گرفت

در ازدحام ها بدنش رد پا گرفت

از بس که سم اسب براین جسم جاگرفت

با دیدنش عمو کمر خویش را گرفت ...

حسین ....

.