نمایش جزئیات

ای عمو جان وا کن از راه محبت نظرت

ای عمو جان وا کن از راه محبت نظرت

ای عمو جان وا کن از راه محبت نظرت

آمدم تا بکشمی دست نوازش به سرم

پدرت باب یتیمان و تو او را پسری

پدری کن به من ِ خسته که من بی پدرم

مادر اکبر  ِ خود دیدی و گفتی تکبیر

اذن جنگم بده تا آنگه بببینی هنرم

اکبرت رفت و به من شده دل خویش و رسید

من عقب مانده ام از قافله کلاً سپرم

عمو جانم حسین (2)

ز خیمه می رود آرام، به جان آهسته آهسته

زند بوسه به پایش آسمان آهسته آهسته

برای بدرقه زینب ز دیده اشک می ریزد

ولی او می رود دامن کشان آهسته آهسته

رجز می خواند و گوید منم قاسم گل زهرا

اگر چه گشته ام از غم خزان آهسته آهسته

عمو جانم حسین (2)